ريونکلاو vs گريفيندور
سوژه: بَلا!
تالار ريونکلاو:جيسون روزنامه پيام امروز رو از روي ميزي کنار شومينه برداشت و شروع به خوندن کرد:
نقل قول:
جنجال در هاگوارتز!
بر طبق گزارشات به دست رسيده از خبرنگار ما در هاگوارتز، باب اسفنجيِ شلوار مکعبي، تعدادي از خون آشامان به قصد تحصيل به هاگوارتز آمده اند.
مديريت هاگوارتز به دليل اين که خون آشام ها خطرناک ولي داراي حقوق شهروندي هستند، از بيرون کردن آنها عاجز است.
آيا هاگوارتز قرار است به لوکيشن فيلم هاي هاليوودي با حضور خون آشام ها تبديل شود؟ آيا خون آشام ها هدف هاي شرورانه اي در سر دارند؟ آيا ميکي موس پاتريکِ ستاره را کتک ميزند؟ آيا شِرِک جِري را خورده است؟ همه و همه فردا شب در شبکه سه سيما!
جيسون روزنامه رو کنار گذاشت و...
خــش! خـــش! قـــرچ! [افکت صوتي پاره شدن] جيسون به سرعت به طرف منبع صدا که انگار در انتهاي راهروي ورودي تالار بود حرکت کرد و دستمال توالت، بازيکن تيم کوييديچ رو درحالي که فقط استوانه مقوايي وسطش باقي مونده بود پيدا کرد. جيسون بعد از چند لحظه هنگ بودن متوجه خون آشامي کنار باقي مانده دستمال توالت شد که يک دستمال تيکه تيکه شده تو دهنش بود...
جيسون پا به فرار گذاشت!
نيم ساعت بعد:- متوجه نميشي ليني؟! يکي از اون خون آشاما که اومده بودن تو هاگوارتز يکي از اعضاي تيم کوييديچ رو تيکه تيکه کرد! تيکه تيکه!
جيسون در رختکن کوييديچ ريونکلاو مشغول بحث با ليني بود. ليني گفت:
- ميدونم جيسون. ولي نميتونيم کاري کنيم. اونا خون آشامن! خون آشام!
- ولي اگه چيز بعدي که تيکه تيکه ميشه کوله پشتيم يا بليط هام باشه چي؟
- گفتم که. کاري نميتونيم بکنيم. بايد وسايل مورد علاقه مون رو يه جا قايم کنيم.
- اينا به کنار. الان يه عضو کم داريم.
- من ميتونم کمک کنم.
اين ديالوگ از طرف يک خون آشام بود و پشت ليني و جيسون وايساده بود. ليني و جيسون خيلي دلشون ميخواست فرار کنن. اما ديگه بايد به خون آشام ها عادت ميکردن. جيسون گفت:
- چه کمکي ميتوني بکني شما؟
- ميتونم کوييديچ بازي کنم.
- بلديد؟
- بله. بايد توپ رو به سمت حريف پرتاب کنم.
جيسون روش رو به ليني برگردوند.
- انگار چاره اي نداريم.
فردا صبح - تابلوي اعلانات:نقل قول:
به اين ترتيب به اطلاع شما ميرسانم که در طي مشکلات پيش آمده به دنبال ورود خون آشام ها به هاگوارتز، جاي دستمال توالت با يک خون آشام تعويض شده است. با تشکر.
مديريت هاگوارتز
زمين بازي کوييديچ:دو تيم وارد زمين شدند. گرنت، با همون ژست هميشگي عقل کل وايساده بود و در کنارش، ريتا با فرمت ريلکس. خون آشام با دندون هاي تيزش لبخند ترسناکي تحويل تماشاچيا ميداد و جيسون داشت بليط هاش رو ميذاشت تو کوله پشتيش. چراغ راهنمايي رانندگي چراغ قرمز رو نشون ميداد و دستگاه توپ پرت کن با توپ هاش کسي رو مورد اصابت قرار نميداد. ليني هم با فرمت انساني کنار دستگاه توپ پرت کن وايساده بود.
در تيم گريفيندور کلاه گروهبندي ژست خاصي نداشت. همينطور مون، آنجلينا و جيمز. ولي کتي بل زير لب جمله ي "نقطه کجايي؟ دقيقاً کجايي؟..." را تکرار ميکرد. بتمن هم با لباس خفاشي اش به تماشاچي ها لبخند ميزد و ترامپ انگشت شست رو به نشانه ي اوکِي، به تماشاچي ها نشون ميداد. جعفر، گزارشگر مسابقه، شروع به گزارش دادن کرد:
- همونطور که ميبينيد، يک عدد خون آشام در تيم کوييديچ ريونکلاو ديده ميشه! اين اولين بار در کل تاريخه که يه موجود جادويي وارد يه تيم کوييديچ ميشه!
همه ي سر ها به خون آشامي با يک لباس کوييديچ در وسط زمين که يک سر و گردن از بقيه تيم بلند تر بود برگشت. جعفر درست ميگفت. حضور يه موجود جادويي در مسابقه اتفاق نادري بود. رز و هکتور، داور هاي مسابقه شروع به صحبت کردن:
- از طرف مديريت هاگوارتز و جامعه ي گل ها شروع مسابقه رو اعلام ميکنم!
رز منتظر هکتور ماند. اما هکتور جوابي نداد چون رو زمين نشسته بود و داشت معجون سبز رنگي رو هم ميزد. رز نگاهي به هکتور انداخت.
- هک؟
- بله؟ معجون ميخواين؟
- نه. تو هم شروع مسابقه رو اعلام کن ديگه.
- آها.
هکتور از جاش بلند شد و رو به تماشاچيا گفت:
- منم از طرف جامعه معجون ها شروع مسابقه رو اعلام ميکنم.
جارو ها به سرعت از زمين جدا شدن. جعفر ادامه داد:
- جيمز پاتر به دنبال اسنيچ رفته. بتمن با دستگاه توپ پرت کن درگير شده و...خون آشام چه خوب بازي ميکنه.
همه ي سرها به سمت خون آشام برگشت.
- تو باورت ميشد انقدر خوب بازي کنه؟
- من اولاش باورم نميشد.
- منم اولاش باورم نميشد.
- با رونالدو نسبتي داره فکر کنم.
- رونالدو مگه کوييديچ بازي ميکنه؟
مکالمه ي دو تماشاچيِ ناشناس تموم شد و جعفر ادامه داد:
- خون آشام بلاجر رو به سمت کتي بل ميفرسته و بلاجر به هدف ميخوره!
فرياد تشويق از طرفداران ريونکلاو بلند شد.
- صبر کنيد! اون چيه وسط زمين؟!
اين ديالوگ از جعفر بود که به وسط زمين اشاره ميکرد. در وسط زمين يک شکلک همر، در حال چکش زدن بود. يکدفعه خون آشام از جاروش پايين مياد و خنده اي شيطاني تحويل تماشاچيا ميده.
فلش بک - مکاني نامعلوم:ميز بزرگي در وسط يک اتاق بود. در يک طرف ميز تعداد زيادي خون آشام و در طرف ديگه تعداد زيادي شکلک همر به چشم ميخورد. يکي از خون آشام ها که به نظر ميومد رهبر باشه شروع به صحبت کرد:
- خب، ما ميريم به هاگوارتز. بايد اونجا چيکار کنيم؟
- شما ميريد به هاگوارتز. اعتماد اونارو جلب ميکنيد و بعد بهشون حمله ميکنيد.
- چي به ما ميرسه؟
- وقتي هاگوارتز رو تحت سلطه خودمون بگيريم هرکي که اونجا هست رو گاز بگيريد. اينجوري فکر کنم اونا هم ميشن خون آشام. درسته؟ بعد يه ارتش از خون آشام ها درست ميشه شما کشور رو ميگيرد و ما اداره ش ميکنيم. نصف کشور هم واسه شما.
- درسته...خيلي خوبه. قبوله.
- منم موافقم. چکش رو به بالا، شما موافقيد؟
- موافقم.
- چکش دوقلوي نوبتي، شما موافقيد؟
- موافقم.
- چکش خودزني، شما موافقيد؟
- موافقم.
- صبر کنيد بقيه رو با هم بگم. چکش هاي چرخشي، نجيني، شيطاني، دوقلو، رو به پايين مستقيم، سيرک و دوبل 180، شما ها موافقيد؟
فرياد هاي "موافقم" بلند شد.
- وقت حکومت همر ها و خون آشام هاست.
پايان فلش بک:يکدفعه خون آشام ها از در و ديوار وارد زمين بازي شده و به مردم حمله ور شدن. صداي جيغ و داد مثل فيلم هاي ترسناک بلند شد.
يک هفته بعد:همر هاي اعظم، متشکل از همر معمولي، شيطاني، چرخشي و خودزني جلسه اي رو در اتاق مديريت هاگوارتز که حالا تحت سلطه همر ها بود برپا کرده بودن. همر معمولي حرف زدن را شروع کرد:
- کل هاگوارتز رو گرفتيم. همه رو خون آشام کرديم.
- ايول بابا. خيلي خفنيم.
- آره. تا چند هفته ديگه کل کشور رو ميگيريم. ميخوام اعتماد گرگينه هارو هم جلب کنم.
- جلب کن. جلب کن. همينطوري ادامه بديم کل دنيا رو گرفتيم.
به اين ترتيب نه تنها مسابقه ي کوييديچ، بلکه کل هاگوارتز و احتمالاً دنيا به فنا رفته بود!