هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶
#21
با سلام...ما به امتیازات کوییدیچ اعتراض داریم! اعتراض!

توضیحات داده شده واسه کم کردن امتیاز، به نظر میاد در مورد ایده پردازیش باشه، اون فضاسازی و توصیف از چه جهت بود؟
توضیحات کم شدن نگارش لینی و گرنت هم یکیه، اما از لینی 1 کم شده از گرنت نیم.
نقل قول:
بعضى جاها، پستتون مبهم ميشد. مثلا اون اكبر هم تو اول و آخر داستان غش كرده بود. اما وسطاش حرف ميزد. يعنى يه كم تناقض داشت.

اصغر غش کرده بود!
نقل قول:
سپس، اکبر میکروفون رو روی زمین انداخت و برادر غش کرده ش رو انداخت روی کولش و، الــــفـــــرار!

نقل قول:
اکبر این جمله رو گفت، بعدش یک مشت زد توی دماغ گنده اصغر که باعث شد اصغر کل بازی بیهوش بمونه و اکبر بتونه خودش گزارش کنه.

و نیم نمره ی ریتا...سرکرده های داعش که خودشونو نمیترکونن، زیردست ها و کم درجه هاشون عملیات انتحاری انجام میدن.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶
#22
با کیف و جیبی پر از بلیط، اعلام آمادگی میکنم.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
#23
1.آپارات کنید یا با جارو برید فرقی نداره، فقط برید سمت دوال پا ها به طوری که سر مراسم جفت گیری برسید، اونا خیلی از آدمای عادی میترسن، یه جوری رامشون کنید و کاری کنید کاری که دلتون میخوادو واستون انجام بدن. (25 نمره)

جیسون بعد از دیدن تکلیف کلاس مراقبت از موجودات جادویی از پشت کامپیوترش، یه فکری به سرش زد. تلفن مشنگی رو برداشت و شماره گرفت.
- الو؟ وینکی؟ میتونم ازت یه خواهشی کنم؟

فردا:

جیسون به همراه وینکی در جنگل های گیلان در حال پیشروی بودند. وینکی گفت:
- وینکی بعد از برگشتن از پیوز پرسید این چه تکلیفی بود که به ملت داد.
- حتماً بپرس.

بعد از چند قدم دیگه وینکی و جیسون از پشت برگ ها دوال پا هارو رویت کردن. جیسون گفت:
- وینکی. میدونی چیکار کنی دیگه؟
- وینکی دونست باید چیکار کرد. وینکی داننده ی خوب؟
- وینکی داننده ی خوب.

وینکی مسلسلش رو از کوله پشتیِ جیسون درآورد و به سمت دوال پا ها رفت.
- دوال پا ها باید ایستاد! در غیر این صورت وینکی اون ها رو آب کش کرد!

دوال پا ها از جاشون تکون نخوردن چون سرپیچی از یک جن که مسلسل هم دستشه خیلی کار عاقلانه ای نیست. وینکی ادامه داد:
- دوال پا ها باید از دستورات وینکی و جیسون پیروی کرد!

دوال پا ها سرشون رو به نشانه ی تایید تکون دادن.

2.به نظرتون راه حل این که اونا منقرض نشن چیه؟ (5 نمره)

منطقه حفاظت شده درست میکنیم. طلسم های محافظتی و اینا. یه چند تا نگهبان هم میذاریم.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
#24
1. با توجه به تعریف گسترده ای که از خرت و پرت ارائه شد، ازتون میخوام خرت و پرت مورد علاقه تون رو از دنیای مشنگی وارد خونه ی جادوگریتون کنین. واکنش خانواده و اطرافیان و هم کلاسی هاتون، تلاش شما برای توضیحش، مخفی کردنش و غیره. ذهنتون رو آزاد بذارین. به کاربرد ها و واکنش هایی فکر کنین که خیلی عادی و روتین نیستن. (22 امتیاز)

- جیسون! این صدا ها چیه از اتاقت داره میاد بیرون؟!

این صدا، صدای الستور مودی بود که از صداهای عجیب و غریبی که از اتاق جیسون در خونه گریمولد میومد شکایت داشت. جیسون از اتاقش نعره زد:
- چیز مهمی نیست!

فلش بک - چند روز قبل:

جیسون در پیاده رو درحال قدم زدن بود که چشمش به چیزی در یک مغازه مشنگی افتاد. یک دی دی وی که روی اون با دست خطی خرچنگ قورباغه نوشته شده بود "مسافرت".
جیسون با خودش گفت:
- تو که دی وی دی لازم نداری...مشنگ نیستی که!

اما از جاش تکون نمیخورد و همینطوری به اون دی وی دی زل زده بود. دیگه نمیتونست مقاومت کنه. چند پوند که برای روز مبادا نگه داشته بود رو از جیبش درآورد و وارد مغازه شد.

پایان فلش بک:

جیسون بعد از بیرون اومدن از مغازه متوجه شد که چیزی به اسم دی وی دی پِلِیِر برای دیدن دی وی دی لازم داره. برای همین با کمی جستجو یه دی وی دی پلیر دسته دوم پیدا کرد و خرید و با همکاریِ مرلین که چند پریز برق تو خونه گریمولد ظاهر کرده بود دیگه مانعی برای دیدن ویدیو وجود نداشت.
بعد از وصل کردن دی وی دی پلیر به برق، دی وی دی رو داخلش گذاشت و انگشتش رو روی دکمه ی پِلِی زد.

چند ساعت بعد:

جیسون برای بار پنجم فیلم دی وی دی رو تموم کرد.

- باورم نمیشه...یه خرت و پرتِ دایره ای شکل که توش ویدیو های مسافرت آدم های مختلف دنیا هست...خیلی باحاله!

جیسون به سرعت پایین رفت و درحالی که اکثر بچه های محفل تو آشپزخونه بودن، رفت تو آشپزخونه و داد زد:
- این شما و این میتی کومان!... احترام بگذارید! تعظیم کنید! دی وی دی!

محفلی ها:
میتی کومان:
دی وی دی:

دامبلدور شروع به صحبت کرد:
- فرزندم؟ میتونم بپرسم این چیه؟
- بهش میگن دی وی دی پروف. میتونم نگهش دارم دیگه نه؟
- البته که میتونی فرزندم! تو محفل ما با همه چیز از جمله وسایل مشنگی برخورد خیلی خوبی داریم!

2. من باب خرت و پرت صحبت میکردیم... این سوال در مورد خرت و پرت گوییه! شروع کنید. ذهنتون رو سیال کنین و سوار شین و بنویسین. وقتی در مورد یه موضوع نوشتید و یاد یه چیز دیگه افتادید ربطش بدید و برید جلو. بدون فکر کردن، صرفا چیزایی که به ذهنتون میاد رو بنویسید. میتونین متنتون رو با یکی از کلمات زیر شروع کنین و یا میتونین خودتون آغازگرش باشین بدون توجه به این کلمات... اینا فقط برای کمک گفته شدن.
خودکار - چیپس - تولید - عروسک - کارت - زبان
(8 امتیاز)


تاحلا موس رو دیدین؟ بعضیا بهش میگن موشواره. ولی یکم مسخره میشه اسمش...نمیشه؟ موس برای اتصال و کار کردن با کامپیوتر های مشنگی لازمه. وسیله ی ارتباطیه. نباشه کاربرهای بدبخت اینترنت چطوری میخوان کارهاشون رو انجام بدن؟!
اینترنت الان همه چیزه. و اگه وسیله ارتباطی باهاش نباشه یعنی کلاً همه به فنا میریم.
و درباره ی اسمش...تن میکی موس داره تو گور میلرزه صد در صد. البته نمرده. میدونستید میکی موس صفحه اینستاگرام داره؟ منم تازگی فهمیدم.
و اما موس های بیسیم. خیلی خوبن. عالی. از سیم های دست و پا گیر خبری نیست. پس به چه نتیجه ای میرسیم؟ اینکه موس خیلی خفنه و باید هرجا که میریم یه موس همراه خودمون داشته باشیم.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويیديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶
#25
ريونکلاو vs گريفيندور
سوژه: بَلا!


تالار ريونکلاو:

جيسون روزنامه پيام امروز رو از روي ميزي کنار شومينه برداشت و شروع به خوندن کرد:
نقل قول:
جنجال در هاگوارتز!
بر طبق گزارشات به دست رسيده از خبرنگار ما در هاگوارتز، باب اسفنجيِ شلوار مکعبي، تعدادي از خون آشامان به قصد تحصيل به هاگوارتز آمده اند.
مديريت هاگوارتز به دليل اين که خون آشام ها خطرناک ولي داراي حقوق شهروندي هستند، از بيرون کردن آنها عاجز است.
آيا هاگوارتز قرار است به لوکيشن فيلم هاي هاليوودي با حضور خون آشام ها تبديل شود؟ آيا خون آشام ها هدف هاي شرورانه اي در سر دارند؟ آيا ميکي موس پاتريکِ ستاره را کتک ميزند؟ آيا شِرِک جِري را خورده است؟ همه و همه فردا شب در شبکه سه سيما!

جيسون روزنامه رو کنار گذاشت و...

خــش! خـــش! قـــرچ! [افکت صوتي پاره شدن]

جيسون به سرعت به طرف منبع صدا که انگار در انتهاي راهروي ورودي تالار بود حرکت کرد و دستمال توالت، بازيکن تيم کوييديچ رو درحالي که فقط استوانه مقوايي وسطش باقي مونده بود پيدا کرد. جيسون بعد از چند لحظه هنگ بودن متوجه خون آشامي کنار باقي مانده دستمال توالت شد که يک دستمال تيکه تيکه شده تو دهنش بود...
جيسون پا به فرار گذاشت!

نيم ساعت بعد:

- متوجه نميشي ليني؟! يکي از اون خون آشاما که اومده بودن تو هاگوارتز يکي از اعضاي تيم کوييديچ رو تيکه تيکه کرد! تيکه تيکه!

جيسون در رختکن کوييديچ ريونکلاو مشغول بحث با ليني بود. ليني گفت:
- ميدونم جيسون. ولي نميتونيم کاري کنيم. اونا خون آشامن! خون آشام!
- ولي اگه چيز بعدي که تيکه تيکه ميشه کوله پشتيم يا بليط هام باشه چي؟
- گفتم که. کاري نميتونيم بکنيم. بايد وسايل مورد علاقه مون رو يه جا قايم کنيم.
- اينا به کنار. الان يه عضو کم داريم.

- من ميتونم کمک کنم.

اين ديالوگ از طرف يک خون آشام بود و پشت ليني و جيسون وايساده بود. ليني و جيسون خيلي دلشون ميخواست فرار کنن. اما ديگه بايد به خون آشام ها عادت ميکردن. جيسون گفت:
- چه کمکي ميتوني بکني شما؟
- ميتونم کوييديچ بازي کنم.
- بلديد؟
- بله. بايد توپ رو به سمت حريف پرتاب کنم.

جيسون روش رو به ليني برگردوند.
- انگار چاره اي نداريم.

فردا صبح - تابلوي اعلانات:

نقل قول:
به اين ترتيب به اطلاع شما ميرسانم که در طي مشکلات پيش آمده به دنبال ورود خون آشام ها به هاگوارتز، جاي دستمال توالت با يک خون آشام تعويض شده است. با تشکر.

مديريت هاگوارتز


زمين بازي کوييديچ:

دو تيم وارد زمين شدند. گرنت، با همون ژست هميشگي عقل کل وايساده بود و در کنارش، ريتا با فرمت ريلکس. خون آشام با دندون هاي تيزش لبخند ترسناکي تحويل تماشاچيا ميداد و جيسون داشت بليط هاش رو ميذاشت تو کوله پشتيش. چراغ راهنمايي رانندگي چراغ قرمز رو نشون ميداد و دستگاه توپ پرت کن با توپ هاش کسي رو مورد اصابت قرار نميداد. ليني هم با فرمت انساني کنار دستگاه توپ پرت کن وايساده بود.
در تيم گريفيندور کلاه گروهبندي ژست خاصي نداشت. همينطور مون، آنجلينا و جيمز. ولي کتي بل زير لب جمله ي "نقطه کجايي؟ دقيقاً کجايي؟..." را تکرار ميکرد. بتمن هم با لباس خفاشي اش به تماشاچي ها لبخند ميزد و ترامپ انگشت شست رو به نشانه ي اوکِي، به تماشاچي ها نشون ميداد. جعفر، گزارشگر مسابقه، شروع به گزارش دادن کرد:
- همونطور که ميبينيد، يک عدد خون آشام در تيم کوييديچ ريونکلاو ديده ميشه! اين اولين بار در کل تاريخه که يه موجود جادويي وارد يه تيم کوييديچ ميشه!

همه ي سر ها به خون آشامي با يک لباس کوييديچ در وسط زمين که يک سر و گردن از بقيه تيم بلند تر بود برگشت. جعفر درست ميگفت. حضور يه موجود جادويي در مسابقه اتفاق نادري بود. رز و هکتور، داور هاي مسابقه شروع به صحبت کردن:
- از طرف مديريت هاگوارتز و جامعه ي گل ها شروع مسابقه رو اعلام ميکنم!

رز منتظر هکتور ماند. اما هکتور جوابي نداد چون رو زمين نشسته بود و داشت معجون سبز رنگي رو هم ميزد. رز نگاهي به هکتور انداخت.
- هک؟
- بله؟ معجون ميخواين؟
- نه. تو هم شروع مسابقه رو اعلام کن ديگه.
- آها.

هکتور از جاش بلند شد و رو به تماشاچيا گفت:
- منم از طرف جامعه معجون ها شروع مسابقه رو اعلام ميکنم.

جارو ها به سرعت از زمين جدا شدن. جعفر ادامه داد:
- جيمز پاتر به دنبال اسنيچ رفته. بتمن با دستگاه توپ پرت کن درگير شده و...خون آشام چه خوب بازي ميکنه.

همه ي سرها به سمت خون آشام برگشت.

- تو باورت ميشد انقدر خوب بازي کنه؟
- من اولاش باورم نميشد.
- منم اولاش باورم نميشد.
- با رونالدو نسبتي داره فکر کنم.
- رونالدو مگه کوييديچ بازي ميکنه؟

مکالمه ي دو تماشاچيِ ناشناس تموم شد و جعفر ادامه داد:
- خون آشام بلاجر رو به سمت کتي بل ميفرسته و بلاجر به هدف ميخوره!

فرياد تشويق از طرفداران ريونکلاو بلند شد.

- صبر کنيد! اون چيه وسط زمين؟!

اين ديالوگ از جعفر بود که به وسط زمين اشاره ميکرد. در وسط زمين يک شکلک همر، در حال چکش زدن بود. يکدفعه خون آشام از جاروش پايين مياد و خنده اي شيطاني تحويل تماشاچيا ميده.

فلش بک - مکاني نامعلوم:

ميز بزرگي در وسط يک اتاق بود. در يک طرف ميز تعداد زيادي خون آشام و در طرف ديگه تعداد زيادي شکلک همر به چشم ميخورد. يکي از خون آشام ها که به نظر ميومد رهبر باشه شروع به صحبت کرد:
- خب، ما ميريم به هاگوارتز. بايد اونجا چيکار کنيم؟
- شما ميريد به هاگوارتز. اعتماد اونارو جلب ميکنيد و بعد بهشون حمله ميکنيد.
- چي به ما ميرسه؟
- وقتي هاگوارتز رو تحت سلطه خودمون بگيريم هرکي که اونجا هست رو گاز بگيريد. اينجوري فکر کنم اونا هم ميشن خون آشام. درسته؟ بعد يه ارتش از خون آشام ها درست ميشه شما کشور رو ميگيرد و ما اداره ش ميکنيم. نصف کشور هم واسه شما.
- درسته...خيلي خوبه. قبوله.
- منم موافقم. چکش رو به بالا، شما موافقيد؟
- موافقم.
- چکش دوقلوي نوبتي، شما موافقيد؟
- موافقم.
- چکش خودزني، شما موافقيد؟
- موافقم.
- صبر کنيد بقيه رو با هم بگم. چکش هاي چرخشي، نجيني، شيطاني، دوقلو، رو به پايين مستقيم، سيرک و دوبل 180، شما ها موافقيد؟

فرياد هاي "موافقم" بلند شد.

- وقت حکومت همر ها و خون آشام هاست.

پايان فلش بک:

يکدفعه خون آشام ها از در و ديوار وارد زمين بازي شده و به مردم حمله ور شدن. صداي جيغ و داد مثل فيلم هاي ترسناک بلند شد.

يک هفته بعد:

همر هاي اعظم، متشکل از همر معمولي، شيطاني، چرخشي و خودزني جلسه اي رو در اتاق مديريت هاگوارتز که حالا تحت سلطه همر ها بود برپا کرده بودن. همر معمولي حرف زدن را شروع کرد:
- کل هاگوارتز رو گرفتيم. همه رو خون آشام کرديم.
- ايول بابا. خيلي خفنيم.
- آره. تا چند هفته ديگه کل کشور رو ميگيريم. ميخوام اعتماد گرگينه هارو هم جلب کنم.
- جلب کن. جلب کن. همينطوري ادامه بديم کل دنيا رو گرفتيم.

به اين ترتيب نه تنها مسابقه ي کوييديچ، بلکه کل هاگوارتز و احتمالاً دنيا به فنا رفته بود!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶
#26
لایتینا با این حرف وینکی گفت:
- کل جامعه ی...چی میگن...آها جامعه ی جادوگری...فکر کنم البته.
- لایتینا باید به سنت مانگو رفت و حافظه اش رو درست کرد. وینکی جن به فکر مردم؟

وینکی پس از چند لحظه اضافه کرد:
- وینکی نتونست کل جامعه جادوگری رو به دادگاه آورد و همه رو متهم کرد. دادگاه و آزکابان منفجر شد.

در این سکانس بود که جیسون با موسیقی متن فیلم جیمز باند وارد دادگاه شده و باعث سکته و غش کردن چند نفر شد.
- اهم...اهم...بنده به عنوان مسافر و عضوی از دولت مسلسل و جارو، اومدم تا همه ی مشکلات رو جمع بندی کنم و یک Review ارائه بدم.
- وینکی کلمات قلنبه سلمبه دوست داشت و خواست که مسافر حرف زد. جیسون جن خوب.

جیسون چند سرفه ی نمایشی کرد و ادامه داد:
- خب لایتینا، رئیس اداره ی کاراگاهان، مشکلاتت رو در یک جمله شرح بده.

لایتینا از جایگاهش بلند شد.
- عضو نداریم...شیر آب هم خراب بود فکر کنم.
- خب قسمت دومش خیلی مهم نیست...لیسا تو مشکلاتت رو بگو.

لیسا هم از جایگاهش بلند شد.
- مثل لایتینا ما هم عضو نداریم و...قهرم.
- از قسمت دوم اینم رد میشیم....

بعد به سمت وینکی چرخید.
- به طور کلی هممون میخوایم بگیم که عضو نداریم!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
#27
چرا رز؟
چرا زلزله؟
چرا ویبره؟
چرا ---- (به انتخاب خودت یک سوال مطرح کن و بهش جواب بده! )

همین دیگه. جیباتون پر بلیط.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويیديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
#28
هافلپاف vs ريونکلاو
سوژه: معجون!


همه ي اعضاي تيم کوييديچ ريونکلاو در رختکن جمع بودن. ليني، کاپيتان مجازي تيم شروع به صحبت کرد:
- خب، ما بايد بسيار هماهنگ و متحد باشيم. در غير اين صورت حتماً ميباز...

- ما ميبريم ليني.

اين حرف رو جيسون زد. ليني سرش رو به نشانه ي تاييد تکون داد و بعد اضافه کرد:
- درسته اما ما نبايد از سعي و تلاشمون کم کنيـ...
- لازم نيست سعي و تلاشي کنيم. ما ميبريم.
- ميشه ازت بپرسم چرا انقدر مطمئني جيسون؟
- بهشون معجون خوروندم.

ليني پوکرفيس شد. حتي پس از چند لحظه شاخ هاش بيشتر رشد کرد.
- چـ...چي کار کردي؟

جيسون يکم فکر کرد تا خاطرات نه چندان قديميش رو به ياد بياره. ابري بالاي سر جيسون شروع به شکل گرفتن کرد و خاطرات به صورت زنده درونش شروع به پخش شدن کرد.

نقل قول:
- مسافرت خوبه.
- مسافرت بده.
- مسافرت خوبه.
- مسافرت بده.

جيسون و يکي از اعضاي ناشناس هافلپاف درحال درگيري سر خوب يا بد بودن مسافرت بودن. هافلي ناشناس گفت:
- ارزش دعوا هم نداري.

و در افق محو شد. جيسون در دلش گفت:
- هرکي از مسافرت بد بگه با من طرفه!


و ابر با صداي پاقي ناپديد ميشه.

ليني:
جيسون:

- معجونش کجا بود؟

ابر خيالات جيسون که در حال ناپديد شدن بود، با شنيدن اين حرف ليني مجددا شروع به رشد کرد و ويدئوي ديگه اي رو پلي کرد.

نقل قول:
جيسون که به تازگي به در اتاق آرسينوس رسيده بود، با ديدن يک قفل مشنگي رمز دار پوکرفيس شد. قفلي که با رمز باز ميشد. يکي از آپشن هاي امنيتي جديد هاگوارتز. جيسون کلمه ي Mask رو امتحان کرد و تونست با اولين امتحان وارد اتاق بشه. از شانس خوبش آرسينوس در اونجا حضور نداشت. به سرعت معجوني که روش برچشب "معجون بخشندگي" بود رو برداشت و از اتاق خارج شد.


ابر خيالات شروع به باريدن ميکنه و ناپديد ميشه.

- معجون رو چجوري بهشون دادي؟
- معجون رو ريختم رو يه کباب و گذاشتمش دم در ورودي تالار هافل. حتماً تا الان کار خودشو کرده. از معجون بخشندگي هم استفاده کردم که اسنيچ و کوافل و کلاً همه چي رو دو دستي تقديممون کنن.

ليني پس از چند لحظه سکوت گفت:
- حالا چي کار کنيم؟! ما تقلب کرديم! ما متقلبيم!
- نگران نباش ليني. تو بازي کن و فکر کن هيچ اتفاقي نيفتاده.

زمين بازي کوييديچ:

بعد از ورود دو تيم به زمين، آستوريا، داور بازي، شروع به صحبت کرد:
- همه به جاي خود...سه...دو...يک!

جارو ها مثل برق از زمين جدا شدن. گزارشگر مسابقه، جعفر، شروع به گزارشگري کرد:
- رز زلر به سرعت به دنبال کوافل ميره. کوافل رو از دست جيسون ساموئلز ميقاپه و به سمت دروازه...نميره.

با حرف جعفر همه سرها به سمت رز زلر برگشت که داشت با لبخند مسخره اي کوافل رو به گرنت پيج ميداد. رز گفت:
- بيا بگيرش. مال خودت. من لازمش ندارم. بايد بخشنده بود.
-ام...خ...خيلي ممنون.

بعد از اينکه رز رو به زور از زمين بيرون بردن مسابقه ادامه پيدا کرد. جعفر گفت:
- آمليا فيتلوورت چماقش رو بالا آورده و ميخواد با بازدارنده ضربه بزنه و...نميزنه!

با اين يکي حرف جعفر، همه ي سرها به سمت آمليا برگشت که به جاي زدن بازدارنده اون رو گرفته بود و داشت به ريتا ميداد. جعفر ادامه داد:
- جيسون ساموئلز کوافل رو از گرنت ميگيره و به سمت دروازه هافل ميره. ميره و... گــــل!

فرياد تشويق از ريوني ها بلند شد و زمين بازي رو با انرژي منفجر کرد. جسيکا ترينگ، يکي ديگه از مهاجم هاي ريون کوافل رو از رو زمين برميداره و به طرف جيسون ميره.
- بيا. اين مال تو. ما لازمش نداريم. کوييديچ ميخوايم چيکار اصلاً؟

جيسون کوافل رو گرفت و جسيکا دور شد. جيسون فرصت رو از رو هوا قاپيد و باز به سمت دروازه هافل رفت. جعفر گفت:
- جيسون باز داره به سمت دروازه هافل ميره. ميره...ميره... و گـــــل!

يکبار ديگه انرژي ريوني ها زمين بازي رو منفجر کرد. آستوريا خشمگين از کنار زمين گفت:
- اينا يعني چي؟!

ليني که انگار ديگه طاقت نداشت و بعنوان مدير هاگوارتز وجدان درد گرفته بود، بالاخره صبرش رو از کف داد و گريه و زاري کنان شروع به اعتراف کرد:
- جيسون سر دعوا با يه هافلي به اعضاي کوييديچ هافل معجون داد. مارو ببخشيد.

در اين لحظه مرلين وارد کادر شد و گفت:
- اشکالي نداره فرزندم. ايمان بيار تا از گناهت بگذريم.
- فقط همين؟
- بله فرزندم ايمان بياوريد تا رستگار شويد.
- من از همون اولم به مرلين اعتقاد داشتم.

مرلين دستي به ريشش کشيد.
- خب پس ديگه مشکلي نيست! شما مورد بخشش ما قرار گرفتيد.

آستوريا گفت:
- پس مسابقه چي ميشه؟!

مرلين يکبار ديگه دستي به ريشش کشيد و گفت:
- به نظرم به علت تقلب پيش اومده، مسابقه ديگه اعتبار نداره.

و به اين ترتيب، همان گونه که آستوريا پوکرفيس وار به نقطه اي زل زده بود، تيتراژ پاياني همراه با آهنگ فيلم "ماموريت غيرممکن" نمايش داده شد و مسابقه تموم شد.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۹:۳۴ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
#29
میگم، مسابقه ی بعدی هم شروع شد اما به اعتراضات ما رسیدگی نشدا.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نقشه دهکده هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۶
#30
تصویر کوچک شده


نقشه دهکده هاگزميد!

تاپيک هاي مهم:

ايستگاه قطار (اعلاميه هاي هاگزميد )

از اسمش معلومه ديگه! اهم...اهم...محلي براي اعلاميه هاي دهکده.


شهرداري هاگزميد(تعامل با ناظران)

پذيراي هرگونه انتقاد يا پيشنهادي در شهرداري هستيم.


نقد رول هاي دهکده هاگزميد

رول از شما نقد از ما!


نقشه دهکده هاگزميد

راهنماي تمام تاپيک هاي دهکده هاگزميد.


تاپيک هاي رول نويسي:


دسته اوباش هاگزميد!

خفن ترين خلافکاران هاگزميد منتظر شما هستن! به اونها بپيونديد!
گروهي که به طور سازمان دهي شده به خراب کاري ميپردازن!
نوع: گروه


پستخانه ي هاگزميد(نامه سرگشاده)

نامه بنويسيد...به هرکس...به هرچيز.
نوع: تک پستي


مجله شايعه سازي!

در اينجا ميتونيد شايعه درست کنيد! براي هر کس يا هر چيز!
نوع: تک پستي


مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)

خاطرات، افکار پریشان و ایده‌هایی که در طول استفاده از مرلینگاه، در ذهن شخص استعمال کننده می‌گذره.

لطفا در این مکان عمومی، بهداشت را رعایت فرمایید!
نوع: تک پستی


دندانپزشکي دکتر گلگومات

در اينجا با دکتر گلگومات همراه ميشيد تا بزنيد دندون هاي مردم رو با خاک يکسان کنيد!
نوع: ادامه دار


باغ وحش هاگزميد

در اين باغ وحش گاهي شما به حيوانات حمله ميکنيد...بعضي وقتا هم اونا به شما حمله ميکنن و انواع اتفاقات عجيب و غريب ديگه!
نوع: ادامه دار


كافه سه دسته جارو


در اينجا هر اتفاقي که فکرش رو بکنين ميفته! از ازدواج هيتلر گرفته تا گرمايش قطب شمال!
نوع: ادامه دار


كلوپ جادوگران

کلوپ! بزن و بکوب! پارتي!
نوع: ادامه دار


خوابگاه مديران !

تمامي اتفاقات مربوط به مديران اينجا اتفاق ميفته!
نوع: ادامه دار


شيون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزميد )

ساختمان ترسناک هاگزميد! خون آشامان، جن ها، گريگينه ها، روح ها و تمام موجودات ترسناک منتظر شما هستن!
نوع:
ادامه دار


خانه ي سالمندان!

به اسمش نگاه نکنيد! اين خانه ي سالمندان با خانه هاي سالمندان هاي ديگه فرق داره و داستان هاي زيادي داره!
نوع: ادامه دار


فروشگاه زونکو

هر نوع وسيله بازي و سرگرمي که فکرش رو بکنيد اينجا پيدا ميشه! مکاني عالي براي سرگرمي!
نوع: ادامه دار


تالار جشن ها (بالماسکه ي سابق)

باز هم مکاني براي تفريح! جشن هاي پر ماجرا منتظر شما هستن!
نوع: ادامه دار


فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي

يه دياگون کوچيک تو هاگزميد! وسايل جادويي نياز داريد؟ بيايد اينجا!
نوع: ادامه دار

موزه جادو و تاريخ جادوگري

در حالت ديفالت موزه ها خيلي کسل کننده هستن اما اين موزه داستانش فرق ميکنه!
نوع: ادامه دار


سالن تئاتر هاگزمید ویزادیشن

یک مکان مفرح دیگه! بازیگران، کارگردانان نویسندگان و... سرشناس دنیای جادوگری منتظر شما هستن!
نوع: ادامه دار


باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)

معتادین عزیز بشتاپید! راهکار شما اینجاست! زندگی جدید داره شمارو صدا میکنه!
نوع: ادامه دار


خانه های هاگزمید

حالا از موزه و باشگاه میریم به خونه های عادی! البته اینجا هاگزمیده! مگه میشه چیزی عادی باشه؟!
نوع: ادامه دار


☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆

بازم یه مکان مفرح! میبینید هاگزمید چقدر جایه خفنیه؟ مجهز به انواع دستگاه ها و بازی های جادویی، دارای بنگاه شرطبندی، بار با انواع نوشیدنی های خنک یا داغ و آتشین!
نوع: ادامه دار


پايين شهر

محل تجمع لات های هاگزمید! سوژه هایی با چاشنی فقر، غربت و...
نوع: ادامه دار


کافه تریا مادام پادیفوت

یک کافه تریای خفن و لوکس...حالا شاید خیلی هم لوکس نباشه! سوژه هایی با طعم آب کدو حلوایی و قهوه.
نوع: ادامه دار


زز ... با زار

زن ذلیلی در بین جادوگران!... مرلینی سوژه هاش خیلی باحالن. از دست ندید!
نوع: ادامه دار


اتوبوس شووالیه

اتوبوس جادویی. بعضی وقتا شما بعضیارو میبرین جایی، بعضی وقتا هم ملت شمارو میبرن جایی!
نوع: ادامه دار


هتل ملوان زبل

هتله دیگه...چی بگم والا!
نوع: ادامه دار


اسکله تفریحی

اسکله از نوع تفریحی! برید تفریح کنید ملت! پیر شدن باعث نمیشه تفریح نکنید، تفریح نکردن باعث میشه پیر بشید...جمله خیلی سنگین بود کمرم شیکست!
نوع: ادامه دار


آژانس مسافر بری

برید مسافرت! ایتالیا، استرالیا، هند، روسیه و هزار جای دیگه! سوژه با چاشنیِ مسافرت!
نوع: ادامه دار


مغازه ی لوازم موسیقی جادویی پریوت

ساز میزنید؟ موسیقی دوست دارید؟ مغازه ی لوازم موسیقی جادویی پریوت منتظر شماست!
نوع: ادامه دار

بنگاه املاک گرگینه ی صورتی

ماجراهای تد و جیمز در یک بنگاه املاک!... صورتی هم هست تازه!
نوع: ادامه دار




تاپیک های بسته شده:


کافه دوئل تا پای مرگ!
بزستان
گروه ضربت هاگزميد
! شير خوار گاه !
میزگرد جادوگری
مذهب بوقیالیسم


ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۷ ۱۹:۱۷:۱۹
ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۷ ۱۹:۲۱:۲۷
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۸ ۱۷:۱۴:۳۹

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.