هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ جمعه ۱ خرداد ۱۳۹۴
#54

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لودو لرد سیاه را کشان کشان به طرف کمد برد. البته می توانست برای این کار از جادو هم استفاده کند...ولی شاید این تنها فرصتی بود که می توانست لرد سیاه را روی زمین بکشد! لودو به روزهایی فکر می کرد که این خاطره را در گوشه و کنار کوچه ناکترن برای ملت تعریف کند.
-برین تو ارباب...مقاومت نکنین دیگه. دستتون گیر کرده؟ بذارین براتون بشکنمش که جا بشه....خب...اینم از این. پاهاتونم جمع کنین. حالا در کمدو می بندم. سعی کنین خفه نشین. این لطف منم فراموش نکنین که شما رو در کمد ساحره ها پنهان کردم. وقتی بیدار بشین هم کمی سرتون گرم می شه.

لودو ماموریت اختفای لرد را با موفقیت انجام دادو به محضر مرلین رفت.

-هجده تا!
-زیاد نیست ارباب؟ شما هرگز اینقدر حریص نبودین. البته بودین ها...ولی نه در مورد ساحره ها. حالا چرا هجده؟

لودوی سیاه اخمی کرد.
-فقط همینقدر ساحره مرگخوار در بساط داریم. حالا که دماغ داریم شاید ساحره های غیر سیاه هم به همسری ما علاقمند بشن...می شن؟

مرلین علامت بی نهایت را جلوی قسمت تعدا همسران لرد سیاه گذاشت.
-نمی دونم ارباب. ولی اونا در شان شما نیستن. ضمنا اگه شما با همه ساحره ها ازدواج کنین مرگخواراتون مجبورن همسران غیر سیاه اختیار کنن. امنیت ارتشتون به خطر میفته.

مرلین درست می گفت...ولی موضوع اینجا بود که امنیت ارتش سیاه برای لودوی سیاه پشیزی ارزش نداشت.


داخل کمد:

لرد سیاه تکانی خورد. درد شدیدی احساس می کرد. دستش در زاویه عجیبی از بدنش قرار گرفته بود.
-لعنتی...اینجا کجاس؟ این جوراب زنانه چیه روی صورت مبارک ما؟ دستمون چرا صاحب مفصل های اضافه شده و از ده جا خم می شه!





پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ جمعه ۷ فروردین ۱۳۹۴
#53

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
خلاصه:

لرد به خاطر خوردن یک معجون اشتباه وارد توهم شده و در اون توهم در یک سلول انفرادی زندان آزکابان قرار داره. در خانه ی ریدل هم لودو خودش رو به شکل لرد در آورده با این تفاوت که بینی داره و همچنین میخواد نصف ساحره ها رو به عنوان همسر خودش بگیره!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لرد تقلبی یا لودوی شیاد که به شدت عرق میریخت و نگاه های مرگخواران را روی خود حس میکرد به سرعت با مغز نداشته اش ماجرا را تجزیه و تحلیل کرد:« چی کار کنم الان؟! اینا اگر بفهمن که من رو میکشن! آهان! پیدا کردم! باید مثل ارباب رفتار کنم تا اینا متوجه نشن!

همچنان که لودو مشغول تجزیه و تحلیل بود الادورا دوباره جیغ زد:
- من همچنان نفهمیدم قضیه رو! اگر شما ارباب هستید پس اون جنازه چیه؟!

لودو در حالی که میکوشید لرزش صدایش را به حداقل برساند گفت:
- اهم اهم... الادورایمان... بله... ما ارباب هستیم... اون هم یک لولو خورخوره ی پیر بود که ظاهرا خفه شده و مرده اونجا!

ملت مرگخوار:

اما آنتونین در بین تعجب مرگخواران ناگهان فریاد زد:
- این لودوی بوقی کجاس پس؟! خیلی وقته ندیدمش اینجا!

لرد تقلبی یک بار لحظات پست قبل را در ذهن مرور کرد و ناگهان نعره زد:
- دالاااااااهوووف! میکشیمت! جلوی ما صدات رو میبری بالا؟! مگه ما نگفتیم لودو رو فرستادیم ماموریت! بزنیم نابودت کنیم الان؟!

- غلط کردم ارباب! شرمنده ارباب! دیگه تکرار نمیشه!

- خیلی خوب... دیگه تکرار نشه ها! نبینم باز دوباره! آ باریکلا پسر! خیلی خوب... شما بروید شامی برای ما آماده کنید... ما هم برویم جنازه ی آن لولو خورخوره را بندازیم تو کمد!

- ارباب؟! ما همچنان قضیه ی بینی شما رو نفهمیدیم!

- بینی؟! ... بینی؟!... آها!... یادمان اومد... بینی... بله خوب... ما بینی داشتیم! منتها انقدر قشنگ و زیبا و اینا بود نشون نمیدادیمش!

- سرورم... من به عنوان مورخ مرگخواران همین الان این رو در مرگخوار نامه ثبت میکنم!


لرد تقلبی که از مخمصه نجات یافته بود به سمت اتاق لرد به راه افتاد و با خود فکر کرد :« لرد بودن هم خیلی خوبه ها! فکر نکنم دیگه از این فرصتا نصیبم بشه... بهتره تا وقتی ارباب بهوش نیومده از این فرصت سوءاستفاده رو ببرم قشنگ! »

همچنان که میرفت تا بدن لرد را داخل کمد پنهان کند به یاد آورد که باید سراغ مرلین هم برود و تکلیفش را در مورد تعداد همسرانش روشن کند.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۷ ۱۹:۵۶:۵۸


پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳
#52

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_بگمن؟!کسی لودو بگمن رو ندیده؟!

این صدای آنتونین دالاهوف بود که به دنبال لودو میگشت...لودو با خودش گفت:
_بهتره فعلا پیکر ارباب رو توی یکی از کمد ها قایم کنم و یه ذره بیشتر از اون معجون بخورم تا یکمی فرصت برای فکر چاره کردن برای این موضوع پیدا کنم.

لودو،لرد ولدمورت رو توی یکی از کمد ها قایم کرد و به سرعت از اون معجوم خورد...اون معجون هر چی که بود معجون مرکب نبود.چون برای معجون مرکب نیاز به مو بود که متاسفانه ولدرمورت...!

_بگمن؟!پس این بگمن لعنتی کجاست؟!
دالاهوف همینطور که داشت دنبال لودو بگمن میکرد،ولدمورت تقلبی خودش رو به دالا هوف رسوند گفت:
_با بگمن چی کار داری آنتونین؟
_اااا...ارباب!چند وقتی هست از لودو خبری نیست...
_من لودو رو برای ماموریتی یه جایی فرستادم...مشکلی هست؟!
_نه!چه مشکلی؟!خیلی هم عالی!موشکل نداریم ما اینجا!!!

_آخه این چه وضعشه؟سیب زمینی نیستم که!به مرلین من شوهر بلا م! اربابمه که باشه...دلیل نمیشه زن آدم رو ازش بگیره که! آخه مرلین قبول میکنه؟!همین الان میرم تکلیف ام رو باهاش مشخص میکنم...شهر هرت نیست که...این زن ماله منه،عشق منه ،سهم منه،طلاقش نمیدم! همین الان میرم همه چیز رو بهش میگم!
این صدای رودولف لسترنج بود که شاکی از اقدام بلا و لرد برای ازدواج، توی آشپزخونه در حال داد و بیداد بود...یکدفعه ای لرد تقلبی پشت سر رودولف توی آشپزخونه ظاهر شد و گفت:
_چی رو میخوایی به من بگی؟!

رودولف بعد از یک سکته ناقص زدن به حرف اومد و گفت:
_سسسسس....سرورم...ااااا...میخواستم بگم که...چیزه...میخواستم بگم...اممممم...آها...میخواستم بگم که اگه میخواستین با بلا ازدواج کنین میگفتین من خودم تقدمیش میکردم...من حاظرم به خاطر شما جونم رو هم بدم...دیگه زنم که سهله!

لرد تقلبی که لبخند موذیانه ای میزد گفت:
_فکر کردیم که کسی مخالف خودش رو داشت ابراز میکرد...آخر ما شنیدم که کسی داشت شکوه میکرد.

رودولف که قلبش از ترس به کف پاش چسبیده بود گفت:
_من؟!من؟!نه...میدونید چیه ارباب...آخه من عادت کردم وقتی از سر کار برمیگردم خونه همیشه غذام حاظر باشه...خونه مرتب باشه...من دیگه سختمه دوباره مجرد بشم...ولی اگه ارباب اراده کنن من خیلی خوشحال میشم که ایشون با بلا مزدوج بشن...اما همونطور که گفتم برای من سخته که زن نداشته باشم...اما اگه شما اراده کنین و یه زن خوب برای ما پیدا کنین لطف بزرگی در حقم کردین...یه گندزاده هم مثل هرمیون گرنجر بود اشکال نداره!من خیلی قانعم!!!

همین که لرد تقلبی خواست حرکتی بکنه صدای جیغ الادورا توی کل خونه پیچید!الادورا درحای که جیغ میزد و میدوید گفت:
_واااااااااای!خاک بر سر شدیم!در کمد رو که باز کردم جنازه ارباب از توش افتاد...کمک کنید...وای...

اما همین که الا به آشپزخونه رسید و لرد تقلبی رو دید از تعجب خشکش زد.الادورا در حالی که که چشمهاش رو تا آخر باز کرده بود گفت:
_امکان نداره!پس اون جنازه که اون بالاست چیه؟!نکنه لولوخورخوره باشه؟! ارباب؟ شما دماغ در اوردین؟!

همه نگاه ها سمت لرد تقلبی که با دست جلو دماغش رو گرفته بود و شر شر عرق میریخت،چرخید...




پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۳
#51

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
لرد تلاش کرد کمی قبل از وقایع پست اول رو به خاطر بیاره. توی انفرادی بود...هوم؟ جادوکارهای وینزگاموت روش جادو اجرا کرده بودن...هوم؟ دیشب شام نخورده بود...غووووووور![افکت صدای گرسنگی!]

خب، پس کی دستگیر شده بود؟ اصلا کی درگیر شده بود؟ تا جایی که یادش می اومد، بعد از کشتن دامبلدور و نفله کردن هری، هرگز لازم نشده بود شخصا وارد عمل بشه. ته ته عملیات انفرادیش کروشیو زدن بود.

انفرادی...آه...لرد خودش رو از روی زمین جمع کرد و با دقت به در انفرادی چشم دوخت.
-نگهبان؟

کسی جوابی نداد. لرد صداش رو صاف کرد و دوبارت تلاش کرد.
-خدمتگزار شبانه روزی ما؟

صدای آشنایی از پشت در به گوش رسید.
-به خیر گذشت...! هوشت!

لرد با شک و تردید به در خیره شد.
-ما توهم زدیم یا این واقعا صدای لودو بود؟!

خانه ریدل

بعد از رفتن آنتونین، لودو که به زحمت خودش و لردسیاه رو زیر شنل نامریی هری-از غنایم جنگ هاگوارتز که لرد شخصا استفاده می نمود- جا داده بود، شنل رو کنار زد و گفت:
-به خیر گذشت ها! هوشت!

بعد با دقت به چهره لرد سیاه که در آغوش گرفته بود نگاه کرد.
-ارباب؟! خوابین هنو؟! ای صاعقه بزنه بهت آیلین!




پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲
#50

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین

- تف تف... بهت دستور می‌دیم از معده‌ی ما خارج شی. بهت همین الان دستور می‌دیم به زندگانی برگردی! چی؟ از دستور ما سرپیچی می‌کنی؟ از دستور مــــا؟! آودا...

قبل از این که لُرد متوجه نداشتن چوبدستی و به طبع عدم توانایی‌ش در کشتن ِ سوسک ِ ساکن در معده‌ش بشه، در و دیوار انفرادی به طرز مهیبی تکون خورد و لُرد چنان به هوا پرتاب گشت که با سقف محشور شد. همونطور که دو دستی سنگ‌های سقف رو چسبیده تا با مغز روی زمین فرود نیاد، صدای فریادی در تمام آزکابان احتمالاً پیچید:
- اربـــــــــــــــاب!! اربـــــــــــــــــاب! تو رو به مرلین بیدار شیــــــــــد!

و همین باعث شد لُرد سنگ‌ها رو رها کنه و مطابق با ایفای نقشش، در کمال وقار و متانت...

بـــــــــــــــــووووم!!

- آخ... مادر جان...

خودش رو جمع و جور کرد و به فکر فرو رفت:
- کسی ما رو صدا کرد؟ با صدای بلند؟ کسی به ما گفت بیدار شید؟ از این که بگذریم که کسی حق نداره به ما بگه بیدار شید، کسی حق نداره به ما بگه بیدار شید وقتی ما بیداریم! چقدر هم شبیه این لودو شیـّاد و کلاه‌بردار بود...

بعد لُرد کمی بیشتر به فکر فرو رفت:
- اصلاً ما اینجا چی کار می‌کنیم؟! چطوری اومدیم اینجا؟!


دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲
#49

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
چنان مشتاق فهمیدن قضیه بود که بی توجه به این نکته که آنجا اتاق لرد است دستش را دراز کرد و درب را با شدت گشود...
چشمان آنتونین گشاد شد و دفترچه اش از دستش روی زمین افتاد.
نقل قول:
کات آقا کات!
آنتونین با عصانیت به طرف صدا برگشت.
- کروشیو و کات!آوادا و کات! زهر نجینی و کات! چه دردته مردک تسترال بوقی؟حسمو خراب کردی بزنم همچین بپاچی به دیوار؟
کارگردان که دوناتیش افتاده بود این تو بمیری از آن یکی مدلش نیست!! آب دهانش را با وحشت فرو داد. مودبانه گفت:
- ام... نه... منظرم این بود که عرضی داشتم خدمتتون. در حقیقت می خواستم بگم اگر ایراد نداره یکم صحنه رو عوضش کنیم. :worry:
- نخیرم... همینجوری خوب بود.
کارگردان با لحنی التماس آمیز گفت:
- آخه قربونت برم... اینجوری اگه تو درو باز کنی و ارباب و اربابو با هم ببینی سوژه چند تا پست دیگه تموم میشه. خب من باید هفت سر عائله رو نون بدم.بیچارم...علیل که نیستم ولی ذلیل هستم.
آنتونین با خشم چوبدستیش را کشید و طلسم شکنجه را روانه مردک بوقی کارگردان کرد.
- ساکت شو!چطور جرئت می کنی به یه مرگخوار والا مقام بگی چیکار کنه؟ به من تهمت دل داشتن می زنی؟ می خوای منو از نون خوردن بندازی؟ از هستی ساقطت کنم؟ با این همه چون بسیار مرگخوار روشنفکریم قبول می کنم ولی فقط همین یه دفعه. اونم برای طولانی شدن سوژه.
کارگردان که معلوم نبود ویبره رفتنش به خاطر تاثیر طلسم شکنجه است یا از زور شادی و یا هردو! دستش را به نشانه آغاز فیلم برداری بالا برد.

چشمان آنتونین گشاد شد و دفترچه اش از دستش روی زمین افتاد. اتاق کاملا خالی بود. تخت لرد خالی از حضور شخص لرد در گوشه ای از اتاق به چشم می خورد. نجینی که کنار شومینه به دور خود چمبره زده بود با مشاهده ورود آنتونین سرش را بالا آورد و فس فس کرد.
چشمانش گوشه و کنار اتاق خالی را کاوید. پس این صدا از کجا آمده بود؟ یا... ممکن بود گرفتار اوهام شده باشد؟




پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۲
#48

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
در این اثنا که لودو(همون لرد دماغ دار) به بلایی که سر لرد (از نوع واقعی) آورده بود فکر میکرد و ناله و شیون راه انداخته بود، تو یه سمت دیگه از خانه ریدل، مرگخوار مذکوری که متوجه غیبت لودو بگمن شیاد کلاهبردار پست حیله گر شده بود، در حال پرسش و پاسخ از مرگخواران بود.

آنتونین (همون مرگخوار مذکور بود!) قلم پر به گوش و دفترچه ی کاغذپوستی به دست، بین مرگخوارا حرکت میکرد و چیزایی رو یادداشت میکرد. با دیدن رز که رو به روی سالازار نشسته بود و شطرنج بازی میکرد، سرعتشو بیشتر از قبل میکنه.

- آخرین باری که لودو رو دیدی کی بود؟

- کـــیــــش و مــــات!

ناگهان رز ویبره ی عظیمی میره و به هوا بلند میشه و به دفتر دستک آنتونین برخورد میکنه و اونارو پخش زمین میکنه.

آنتونین:

رز با دستپاچگی خم میشه و دفترچه آنتونینو از رو زمین برمیداره و دوباره تو دستاش میذاره و میگه: ببخشید!

سالازار غرولند کنان با عصاش میکوبه تو سر رزو میگه: این چه طرز رفتاریه دخترکیم؟ تو تقلب کردیه، من باید میبردیم!

رز دوان دوان صحنه رو ترک میکنه و سالازار عصا به دست به دنبالش راه میفته. آنتونین تکونی به سرش میده و سعی میکنه این ماجرارو فراموش کنه و بنابراین سراغ نفر بعدی میره و روی مبلی کنار دافنه میشینه.

- دقت کردی این چند روزه اصلا لودو اینورا پیداش نشده؟

دافنه مقادیری دود از دهنش خارج میشه (خلقت وجودشه دیگه) و میاد جواب آنتونینو بده که جیغ فلور به هوا بلند میشه.

- چند بار باید بهت بگم موهای من به دود حساسه؟ ایــش!

فلور تکونی به موهاش میده و پشتشو به دافنه میکنه و راهی ـه یه ور دیگه میشه. دافنه آهی میکشه و کل فضارو پر از دود میکنه. آنتونین سرفه کنان شروع به پراکنده کردن دودا با دستاش میکنه و وقتی دودا محو میشن، متوجه میشه که دافنه هم اونجا نیست.

- ای بابا!

بنابراین با ناامیدی و آه کشان دفترچه شو میبنده و یه سمت دیگه میره.

- ارباااااب! تورو به مرلین پاشین دیگه!

آنتونین با شنیدن صدای داد و فریادی به خودش میاد و راهشو کج میکنه و به سمت اتاق لرد حرکت میکنه.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۸ ۱۷:۵۷:۱۸



پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۲
#47

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین

- اربــــــــــــاب! اربـــــــــــــــاب! سر جدّتون بیدار شید! اربـــــــاب جفتمون داریم بدبخت می‌شیم به حول و قوه‌ی مرلین یا شایدم هول ِ مرلین ولی الان انقدر هول یا هُل کردیم که یادمون نمیاد دیکته‌ی کدومشون درسته اربـــــــاب! ارباب مگه مامانتون وقتی بچه بودین داستان سیندرلا ... نه، داستان زیبای خفته بود فکر کنیم، مگه اونو براتون تعریف نکرده؟! اربـــــــــاب چرا از دست ِ پیرزن ِ ناشناس نوشیدنی کره‌ای گرفتید؟! حتی اگر پیرزن ناشناس خودمون بودیم!

اگر کسی از دور به صحنه می‌نگریست، به نظر می‌رسید لُرد ولدمورتی دارد یک لرد ولدمورت دیگر که در خواب است، به شدت تکان می‌دهد. اگر دقیق‌تر بود، می‌فهمید که لرد ولدمورت بیدار، صاحب یک عدد بینی‌ست، که این در نوع خودش بسیار عجیب می‌نمود.

- اربـــــــــاب ما مو به مو از روی معجونی که آیلین گفته بود خورنده رو به یک توهم کوتاه و شیرین می‌بره درست کردیم... غلط کردیم که خواستیم ببینیم مادرتون در موردمون به شما چی می‌گن! غلط کردیم خواستیم جای شما به مادرتون بگیم با ما ازدواج کنن. الان اگه بفهمن شما دراز به دراز افتادین بیدار هم نمی‌شید پوست از کله‌مون می‌کنن اربــــــــــــــاب تو رو به مرلین بیدار شیـــــــــــــد!


دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲
#46

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-تف...تف...تف...بیا بیرون...کجا رفتی؟چرا ما رو ترک کردی؟اون حرکت فقط نتیجه یک لحظه عصبانیت بود.تو تنها دوست ما بودی...تف تف و دوباره تف!آهای...سوسک سیاه.بهت دستور میدیم از اعضا و جوارح ما بیای بیرون.داری اون تو چیکار میکنی؟...ببین...هضمت میکنما...شوخی هم ندارم.تا دهنم بازه بیا بیرون!سعی میکنیم مجددا نکشیمت.اصلا اگه ملاقاتی داشتیم قول میدیم تو رم با خودمون ببریم.معلوم نیست مرتکب چه جرم جانیانه وحشیانه ای شده بودی که پات به اینجا باز شده...


خانه ریدل:

لرد سیاه روی تخت سلطنتش جلوس کرده بود.ساحره های متعددی دورش جمع شده بودند.فلور خوشه انگوری در دست گرفته بود و هر از چند گاهی به لرد سیاه تعارف میکرد.بلاتریکس در حالیکه ریش مرلین را گرفته بود، کشان کشان او را به محضر لرد برده روی زمین پهن کرد.
-ارباب توجه داشته باشین.مرلین کبیر میفرماین آیه جدیدی نازل شده مبنی بر اینکه شما فقط با یه نفر میتونین ازدواج کنین و اونم ما هستیم!

لرد اشاره ای به رز کرد و رز با بالا و پایین پریدن وظیفه باد زدن و خنک کردن لرد را به عهده گرفت.
-اولا اینجا فقط ماییم که ما هستیم.یعنی فقط ما میتونیم خودمونو جمع ببندیم.دوما این چه آیه ایه؟اسم تو تو آیه اومده؟سوما، مرلین؟این گیس بریده چی میگه؟

مرلین به سختی از جا بلند شد و در حالیکه شانه هایش را میمالید و زیر چشمی به بلا نگاه میکرد جواب داد:
-ارباب آیه تصویری بود.عکس و فیلم کاملی از بانو لسترنج در این آیه پخش میشه.حتی صحنه هایی از ابراز علاقه شما در خواب به ایشون...

لرد سیاه حبه انگوری را که در دست داشت بطرف بلاتریکس پرتاب کرد.
-خجالت نمیکشی برای اغفال ما از یک پیامبر سوء استفاده میکنی؟میخوای همین الان دستوری نازل کنیم که با همه ازدواج میکنیم بجز بلا؟میدونی که دستورات ما بالاتر از وحی های آسمانیه.الانم دستور میدیم با همدیگه بسازین.ما حوصله کشمکش نداریم.روحیاتمون لطیفه.

درست در لحظه ای که بلاتریکس دست و پایش را جمع کرده بود و عقب عقبی از محضر لرد خارج میشد، مرگخواری به این موضوع فکر میکرد که چرا طی چند روز گذشته لودو بگمن شیاد کلاهبردار پست حیله گر را در آن اطراف ندیده است!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۶ ۲۰:۵۰:۲۴



پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۲:۴۷ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۲
#45

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
- آواداکداورا!

-

- اکسیو!

-

- وینگاردیوم له وی اوسا!

-

- لوموس اقلا

-

- میخندی؟ به چه جراتی؟ تو چطور جرات به ما بخندی؟ قدرتمند ترین جادوگرها و موجودات دنیا هم به ما چنین جسارتی نمیکنن، اصلا جلوی ما نمیخندن ... چه برسه به تو که یه سوسکی، یک خون لجنی نجس، یک مشنگ کثیف و حقیر هم میتونه لهت کنه! اگه چوبدستی داشتیم الان ... نخیر ما اصلا به چوبدستی وابسته نیستیم، اراده کنیم بدون چوبدستی هم از نیروهای بیکرانمون استفاده خواهیم کرد؛ فقط جرات داری بیا پایین از رو سقف تا بهت نشون بدیم که بدون چوبدستی هم ما اربابیم! سه شماره اومدی پایین سوسک ... سه ... دو ... اصلا لازم نکرده بیای! اجازه نمیدیم که بیای! ما اراده کنیم خودمون میتونیم بیاریمت پایین، اما چون بهت گفتیم لینی قصد نداریم بخوریمت. نه که لینی برای ما اهمیت داشته باشه یا بهش علاقه ای داشته باشیم، هیچکس به جز ما مهم نیست، ما فقط به خودمون علاقه داریم! اصلا کی گفته چون اسمت لینیه نمیخوریمت؟ ما اربابیم و فقط غذای اربابانه میخوریم ... اراده کنیم فورا ...

سوسک مذکور که دیگر تحمل وراجی لرد را نداشت تصمیم خودش را گرفت و با شیرجه زدن به کام او به آغوش مرگ شتافت!

- اراده کردیم [خرچ خرچ خرچ قورت] اوه مای سلف

_______________


بلا با موهای لخت و لباس عروس مشکی رنگ از گوشه های سالن خانه ی ریدل به سمت در حرکت میکرد تا برف شادی سیاه جادویی که لاینقطع میبارید تاثیری روی لباس و آرایش و موهایش نگذارد و بالاخره پس از کنار زدن مرگخوار های متعددی که اشیاء تزیینی به دست در جهات مختلف حرکت کرده و حرکت براونی را شبیه سازی میکردند از سالن خارج شد و به دنبال او لینی که متوجه غیبتش شده بود نیز به سرعت به بیرون سالن شتافت. به دنبال آن دو فلور نیز قصد داشت از زیر دست آرایشگر خارج شود که با سرکوب مروپ مواجه شد ...

- اربابم؟ بلاتون رو میپسندین؟

- اوا بلا! لونه کلاغ رو سرت کو؟ مزاح کردم ... خوشگل ... دلربا شدی بلا

- اربــــــاب به موقع رسیدیم ... این باز داشت سعی میکرد زیرآب مارو بزنه؟ ارباب شما که فریب نخوردین؟ ارباب اصلا کسی که خائن و زیرآب زنه لیاقت همسری شما رو نداره

- دخترا! دخترا! بس کنید من گفتم با همتون ازدواج میکنم دیگه، توقع دارید ارباب زیر حرفش بزنه؟ سریعا این مکان رو ترک کنید.

بلا و لینی تعظیم کردند و در حالی که برای گیس و گیس کشی پشت در آماده میشدند از اتاق خارج شدند و لرد نفس راحتی کشید؛ از خودش راضی نبود!

- شاید طبیعی تر باشد که ما لفظ قلم صحبت کنیم و برای خومان از فعل جمع استفاده نماییم ... هوم نه اینم خوب نیست ... باید از خوش برخوردیم کم کنم که پررو نشن ... چند بار هم لبخند زدم ... از شکلک هم زیاد استفاده کردم این لرد لعنتی چجوری انقدر خشکه :vay:


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۴ ۲:۵۳:۳۵

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.