مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
آرسينوس که متوجه ميشه لرد زندس از خوش حالي نقابش شاخ در مياره و جلوي لرد بندري ميرقصه
_ اهاي ديونه از جلو تلوزيون بزن به چاک.
_ بله؟ چشم ارباب.
_ ديدي چيکار کردي! قسمت مهم سريال از دست دادم , همون قسمتي که چند روزه منتظرشم , همون قسمتي که پسره به عشقش ميرسه و روبوسي مي کنن بعدشم پسره خودش و دختر رو ميکشه.
ملت مرگخوار:
مرگخوارا بازم نگاه معني داري به ارسينوس مي کنن و بهش ميفهمونن که يالا باس بکشيش , ارسينوس يه لحضه مات شد. تو دلش ميگفت بکشه , نکشه , بکشه و لرد خوب شه , نکشه بشينه با لرد سريالو تماشا کنه. بلاخره ارسينوس تصميمش رو گرفت. ارام ارام به پشت سر لرد ميره , روي سر کچل لرد خيره ميشه , اشک توي چشم هاي پشت نقابش جمع ميشن , چوبدستيش رو بيرون مياره , اروم اروم بالا ميبره , نفس ها در سينه هپس , چوب دستي پشت سر لرد قرار ميگيره و لحضه موعود...
بلاخره ارسينوس تصميمش رو گرفت.
لرد: ده يکي بره اون درو باز کنه ديگه مرسي اه.
_ به نام مرلين. به لرد ولدمورت بگوييد کسي که زنگ درتون رو زده و اين نامه رو جلوي در گذاشت , کسي نيست جز يه مردم ازار.
ليني که بدجور تحقير شده بود در عرض هزارم ثانيه همه سيم هاي مغزيش اتصال پيدا کرد و با عصبانيت نامه رو تيکه پاره کرد. از در رد شد و وارد اتاق لرد و مرگخوارا شد.
سلام, بعد مدت ها دوباره پس زدم. اگه میشه نقد کنید.
آرسینوس از درون شکست, نا امید شد, خورد شد, دوباره سر هم شد و شکست عشقی خورد.
درحالی که تاج نیمه جونش رو بغل کرده بود همش با خودش حرف میزد.
- چرا؟ چرا اون؟ چرا من نه؟
- اون زندس, می بینین؟ داره نفس میکشه!
-مرگخوار ها:
- بلا... بلا تو باید کمکش کنی.
- نه الان سرم شلوغه, دارم دندون های رودولف رو تاکسیدرمی می کنم یادگاری بمونه.
مرگخوار ها همچنان پوکر فیس وارانه به آرسینوس که تاج حکومتش رو بغل کرده بود نگاه می کردن که یکهو صدای فیس عجیبی اومد و پرنسس نجینی وارد صحنه شد.
- فیسس. پاپا گفت زود تر کارو تموم کنی سینوس وگرنه شام من میشی.فیسس.
نجینی بعد از گفتن این جمله ی تهدید آمیز, خیلی شیک فیس فیس کنان از صحنه خارج شد. بعد از خارج شدن پرنسس نجینی آرسینوس بلند شد, خرده های تاج حکومتش رو داخل جیبش ریخت, کرواتش رو مرتب کرد و روی صندلیش نشست.
- کی داوطلب شده بود که سیاهیش رو بسنجم؟
+ تو این پست فاز دخالت نویسنده منو گرفته بود، ولی هی زدم تو گوشش. مثلا تهش میخواستم بنویسم و بوق بر هر آنکه تصور میکنه لینی موفق نخواهد شد.
دقیقا با همون شکلک.
اولین خط بعد از دیالوگ اول هم که به نظر میاد وضعیت مشابهی داره.
+ همیشه وقتی چند نفر پشت سر هم دیالوگ میگن، دوبار اینتر میزنم بعد از پاراگراف، و بعد شروع میکنم به نوشتن دیالوگا. اصن دستم نمیره یه اینتر بزنم. عیبی داره؟ حتی با وجود اینکه توصیفات قبل از پاراگراف مختص به همون افراده؟
مرگخوارا اطاعت میکنن و میرن که دور شن.
برای لرد عجیب بود که صدای وزوزهای حاصل از بالبالزدن لینی به گوشش نمیرسید. شاید کوچیک بودن لینی اونقدرا هم بد نبود!
- از در برین. از درم بیاین تو. درو برای همین ساختن.
شاید هم بد بود! مرگخوارانی که بی صدا وارد خلوت ماریِ لرد بشن؟ نمیخوایم نمیخوایم!
مرگخوارا که باز هم قصد داشتن از زیر در و سوراخ کلید خارج شن، با فریاد لرد لحظهای سرجاشون متوقف میشن و نگاهی به دستگیرهی در میندازن.
مرگخوارا که باز هم قصد داشتن از زیر در و سوراخ کلید خارج شن، با فریاد لرد لحظهای سرجاشون متوقف میشن و نگاهی به دستگیرهی در میندازن. دستگیره، در نقطهای بسیار دور دور دورتر از دسترس قرار داشت. طوری که یکی از مرگخوارا از شدت این که سرشو بالا برد تا دستگیره رو ببینه، از پشت کف زمین پخش شد.
- نکنه انتظار دارین ما درو براتون باز کنیم؟
- نه ارباب، ولی من میتونم. دستگیره جلومه ارباب. من حشرهی توانمندی هستم. کوچولوام ولی میدونم که میتونم.
لینی که روونا داده بود به اون دو بال پرواز، دستگیره رو درست پیش روی چشماش میدید.
مرگخوارا به محض شنیدن این حرف بدو بدو از زیر در عبور میکنن. اما لینی همچنان در تلاشی وصفناپذیر سعی داشت تا دستگیرهی درو بچرخونه!
نمیدونم شاید چون من تازه وارد جو سوژه ها شدم اینجوری هستم ولی چرا بعضی اوقات بعضی سوژه هارو هرکاری میکنم نمی تونم ادامه بدم؟!
آیا ایراد از منه ؟
آیا ایراد از سوژه است؟
_ سنگ... شنل... چوب دستی!
لینی با جدیت تمام، شروع به توضیح دادن کرد.
_ معلومه دیگه... سنگو داغش کن بذارش رو شنل. سوراخ میشه دیگه!
مرگخواران با قیافه هایی به این شکل به لینی نکاه می کردند.
رز با یکی از برگهایش به رودولف اشاره کرد.
_ اصن مگه زن اون نیست؟ خب خودش جورشو بکشه دیگه!
با حرف رز همگی به سمت رودولف برگشتند.
_نجینی! قراره ما میگو و ماهی و نهایتا کوسه بود. اونقدر نزدیک نشو. اون نهنگه. معده تو اون همه گنجایش نداره. نمیتونی بخوریش!
لرد یک نگاه "چغندر تو مخ لکلکی که تو رو بجای فرزند برامون فرستاد"حواله نجینی کرد.
_اهم! خب...ما برای اهداف سیاه و پلیدمون اینجا هستیم. الان یادمون اومد. ولی شما، تو چرا اینجایی؟
_من که...پدر ژپتو هم محلهایمون بود ازم خواست بیام دنبال پینوکیو. چون من خیلی جادوگر توانمندیم و دنبال استعدادم هستم و شاید استعدادم پیدا کردن باشه اومدم.
_خب؟ پینوکیو هم اینجاست؟
_نه! نهنگو اشتباه اومدم.
مرگخوران/حین انجام خفن ترین شیوه ممکن برای نجات ارباب
_اممممم...رودولف! مطمئنی این راه درسته؟ طبق نقشه، ما الان تو پیچ لوزالمعده باید باشیم نه سر کبد! ۳۵ بار قبلی هم دقیقا از همین جا رد شدیم.
توضیح: شما توسط جانوری(هر چی که مایل باشین) بلعیده می شین. توضیح بدین که چرا و چطوری بلعیده شدین...تو شکم جانور چیکار کردین...و بعدش چی شد.
١-شكل ظاهري پستتون به خوبي كنترل شده بود.
٢-سوژه هارو تا جاي ممكن جلو نبريد و بهشون مسير نديد...حداقل فعلا.
٣-لحن پستتون رو ثابت و يكنواخت نگه داريد.
رودولف نفس عمیقی کشید .
- پرنسس ، خواهشا یکم به من وقت بدین . دو روزه می دمش!
- فیس ، مگه پاپا بازیچه ی دست توئه مردک ؟ پول پاپا رو بده!
رودولف نگاهی به دور و بر انداخت . سپس خم شد و در گوش بانو نجینی به آرامی گفت:
به سرعت به کوچه ناکترن آپارات کرد و تازه وقتی حرف رودولف را باور کرد که آرسینوس را در حال بوسیدن دست آماندا دید! باید این خبر را هر چه سریع تر به پدرش می رساند!