(پست پایانی)
محفلی ها از خود بیخود شدند...
در اثر نوشیدنی، کم کم آرمان های محفل را به کل فراموش کردند...
چوب دستی ها را بیرون کشیده و شروع به اجرای هر طلسم ممنوعه و غیر ممنوعه کردند.
مرگخواران هم این حملات را بی پاسخ نگذاشتند.
جنگی عظیم بین دو گروه در گرفت که حتی چوب دستی هایشان هم بیش از ده دقیقه دوام نیاورد و یکی پس از دیگری منفجر شد.
ولی این پایان جنگ نبود.
گادفری درختی را از ریشه کند و دور سرش چرخاند و درست بر فرق سر فنریر کوبید!
فنریر سرش را از دست داد، ولی این موضوع اهمیت خاصی برایش نداشت. به هر حال زیاد از سرش استفاده نمی کرد. برای چند ثانیه غیب شد و وقتی برگشت، سنگ بزرگی در دست داشت.
سنگ، بیش از حد بزرگ بود.
-سنگ نیست...کوهه...اورسته...کندم آوردمش!
اورست را بلند کرد و به طرف مقابل پرتاب کرد و آرزو کرد که برخورد شدیدی با آملیا داشته باشد. چون نمی دید! چشمانش به سری وصل بودند که حالا نداشت.
کوه روی چند محفلی افتاد که آملیا جزوشان نبود. چون آملیا در گوشه ای سرگرم پرتاب ستاره ها و سیاره ها به هوا و زدن ضربه های بیس بالی به آنها با تلسکوپش بود.
یکی از ضربه ها شدیدا به هدف اصابت کرد. خورشید، مستقیما به مناطقی از پشت بدن کراب خورد و اصلا باعث خوشحالی اش نشد....
کراب سوخت! فریاد کشید و دوید!
آتش و فریاد و جنگ ادامه پیدا کرد...
ماه ها بعد:-دوستان عزیز...همونطور که مشاهده می کنین این منطقه کاملا حفاظت شده اس. لطفا بچه هاتونو از شیشه ها دور نگه دارین که باعث تحریک عصبی انسان ها و موجودات داخل محفظه نشه.
ماگل های بازدید کننده با نگرانی بچه هایشان را جمع آوری نمودند و به داخل محفظه دقت کردند.
راهنمای تور ادامه داد:
-شایعاتی وجود داره که می گه این قسمت سالها پیش پارک جادوگران بوده. پارکی واقعی برای جادوگران واقعی. ولی می دونین که. این حرفا معمولا پایه و اساس درست و حسابی نداره. همشون هم توجیه علمی دارن. دانشمندا کشف کردن که بعد از فاجعه چرنوبیل، ساکنین این بخش، در اثر وجود مواد رادیو اکتیو در خاک، دچار تغییرات وسیع جسمی و روانی شدن. و چون این تغییرات قابل بازگشت نبود، مجبور شدیم همگی رو قرنطینه کنیم. در قسمت روبرو مردی ضعیف و بیچاره رو مشاهده می کنین که از نعمت بینی بی بهره اس. چشم هاش هم حالت خاصی دارن. در ضلع شرقی می تونین انسانی رو ببینین که شاخ در آورده و دیگه زیاد هم شبیه انسان نیست. همینطور مردی رو مشاهده می کنین که ادعا می کنه پرتقاله. همین دیروز اصرار می کرد بچینیمش...چون به نظر خودش دیگه کاملا رسیده بود...
داخل محفظه...-چند مرتبه دیگر باید این را تکرار کنیم؟ ما تمایلی به کار نداریم.
نگهبان شانه هایش را بالا انداخت.
-خب نداشته باش...ما هم مثل دیشب تمایلمونو برای دادن شام بهت از دست می دیم.
لرد سیاه نیاز مبرمی به شام داشت.
صدای آرتور از سمت دیگر محفظه به گوش رسید.
-ببخشید...نمی شه حداقل جامونو عوض کنیم؟ این زغالا کمی...
-سیاهن!
دامبلدور جمله را کامل کرد؛ در حالی که ریشش در اثر تماس با زغال، یکدست سیاه رنگ شده بود. با حسرت به فضای کاملا سفیدی که در مقابل مرگخواران قرار داشت خیره شد.
-نمی شه. همینه که هست. شما زغالا رو استخراج می کنین و اینا سنگ های نمک رو. خدا رو شکر کنین که این معادن کشف شده روی زمینن. سریع تر کار کنین. ما غذای مجانی به کسی نمی دیم.
فنریر با فکر رسیدن به شام از نظر روحی تقویت شد و سریعا فرغون نمکش را داخل سبد روی گاومیش باروفیو خالی کرد.
آملیا مشتی نمک روی زغال ها پاشید...به امید خلق تصویری از ستاره ها در شبی تاریک. ولی چیزی که نصیبش شد یک ضربه شاخ از ریموند بود! چون حالا ریموند بود که باید می نشست و نمک ها را از زغال ها جدا می کرد.
دامبلدور دو محفلی را از هم جدا کرد و به آن ها قول داد در صورتی که کارشان را زود تمام کنند، برای پیک نیک به بخش شمالی محفظه خواهند رفت...ولی نمی فهمید چرا همه با شنیدن کلمه "پیک نیک" از اطرافش پراکنده شدند.
لرد سیاه گاری حاوی نمک را به وسیله نجینی به خود باروفیو بست، چرا که طناب و گاومیش اضافه نداشتند.
دامبلدور خسته شد و روی مبلی که در واقع هوریسی بود که برای در رفتن از زیر کار، موقتا مبل شده بود، نشست.
زندگی سیاه و سفید بدون جادو و تحت تسلط ماگل ها، ادامه داشت...
راهنمای تور که داشت تاثر و دلسوزی را در چشمان بازدید کننده ها می دید، به صندوقی که روی میز بود اشاره کرد.
-برای کمک به این بیماران بدبخت و فلک زده، می تونین هر مبلغی رو که مایل باشین توی این صندوق بریزین...شب هم حیواناتشونو جداسازی می کنیم. می تونین از بیرون قفس بهشون غذا بدین. گرگ و گوزن دارن. مار دارن. پشه آبی رنگ بزرگ دارن. اگه خوش شانس باشین می تونین شاهد شیرین کاریاشون هم باشین. حالا می تونیم به بازدیدمون ادامه بدیم. مقصد بعدیمون خانه ایه که ادعا می شه کاملا نامرئیه و بین دو خانه دیگه از نظر ها پنهان شده...
پایان