wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: اتاق ضروريات
ارسال شده در: سه‌شنبه 5 فروردین 1404 15:05
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 09:41
از: هاگوارتز
پست‌ها: 893
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز، استاد هاگوارتز
آفلاین
صبح نوروزی در هاگوارتز با بوی نان تست، مربای کدوحلوایی و صدای همهمه‌ی جادوآموزان که هنوز گیج و خواب‌آلود بودن، آغاز شد. سرسرای بزرگ مثل همیشه پر از جادوآموزایی بود که در حال خوردن صبحانه بودن، اما امروز یه تفاوت بزرگ داشت؛ امروز، هاگوارتز قراره اولین سفره‌ی هفت S خودش رو بچینه!

اما یه مشکل اساسی وجود داشت: کسی دقیقاً نمی‌دونست که چه چیزی باید روی این سفره گذاشته بشه!

جادوآموزان دور میزها نشسته بودن و هر کسی یه نظری می‌داد. یکی می‌گفت سبزه‌ی جادویی باید باشه که تا ابد پژمرده نشه، یکی دیگه پیشنهاد می‌داد که یه معجون مخصوص درست کنن که طعمش همیشه تازه بمونه و یه نفر دیگه هم معتقد بود که فقط کافیه توی سفره، یه چیزی با حرف S باشه، حالا می‌خواد هر چیزی باشه!

در این میان، آلنیس که داشت یه لقمه نون تست رو توی دهنش می‌ذاشت، ناگهان متوقف شد. چشماش برق زد و انگار که به یه کشف بزرگ رسیده باشه، با هیجان گفت:

- صبر کنین، یه چیزی یادم اومد!

همه به سمتش برگشتن.

- ساعت شنی اسلاگهورن!

آریانا با دهن پر گفت:

- چی؟

- اون ساعت شنی‌ای که روی میزش داره! همون که وقتی یه مکالمه‌ی جالب و مفید داشته باشی، شن‌هاش آروم‌تر حرکت می‌کنن و وقتی حرف‌های بی‌ربط بزنی، تندتر خالی می‌شن! اون یه چیز جادویی واقعی و خاصه! ما همیشه حرف از سنت‌های جادویی می‌زنیم، چه چیزی بهتر از یه شیء که عملاً هوش جادویی داره و می‌تونه روی سفره‌ی ما باشه؟

بعضیا با هیجان سر تکون دادن، اما قبل از اینکه کسی چیزی بگه، گابریلا که به نظر می‌رسید هنوز به اندازه‌ی کافی بیدار نشده، در حالی که خمیازه‌ی بلندی می‌کشید و چشماش رو می‌مالید، گفت:

- نه که مهم باشه ولی... چطوری قراره ساعت شنی‌شو بدزدین؟

سرسرا برای چند لحظه ساکت شد. بعد چند نفر زیر لب خندیدن، بعضی‌ها به فکر فرو رفتن، اما همه یه چیز رو خوب می‌دونستن: این ایده حالا از یه فکر ساده به یه مأموریت واقعی تبدیل شده بود...

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Read to Awaken. Eat to Endure. Train to Dominate
پاسخ: اتاق ضروريات
ارسال شده در: سه‌شنبه 5 فروردین 1404 01:42
تاریخ عضویت: 1403/11/10
تولد نقش: 1403/11/12
آخرین ورود: یکشنبه 9 شهریور 1404 19:19
از: پیش داداشی!
پست‌ها: 160
آفلاین
سوژه جدید


یکی بود یکی نبود، غیر از مرلین هیچ‌کس نبود.
روزی از روزها توی هاگوارتز عید شد!
چه عیدی شد؟
عید نوروز شد! سال جدید شد! بهار شد!

حالا شاید بپرسین که هاگوارتز به عید نوروز چیکار داره؟! کار داره دیگه! به شما چه؟! دیدن، خوششون اومده، خواستن عید نوروز برگزار کنن! مشکلی دارین؟! میخواین مانع شادی جامعه جادوگری بشین؟! معلومه که نمیخواین! پس ادامه میدم!

همه جا سبز شده بود. این سبز شدنش اصلا هم ربطی به این که سالازار اسلیترین مدیر هاگوارتز بود و رنگ گروهشون سبز بود نداشت. محوطه‌ی هاگوارتز پر از چمنای تازه بود. روی دیوارای بیرونی قلعه پیچک روییده بود. درختا سبر شده بودن و حتی بید کتک‌زن هم شکوفه‌های صورتی داده بود. توی قلعه هم همه جا پر از سبزه و گل و گیاه بود.

همه داشتن برای جشن نوروزی آماده می‌شدن و ردای مجلسی می‌پوشیدن. جادوآموزا کلی هیجان داشتن. سقف سرسرا یه روز آفتابی قشنگو نشون می‌داد و مامی هلگا هم کلی غذاهای خوشمزه برای جشن پخته بود. البته کسی نمی‌دونست که واقعا اونا رو خودش پخته یا فقط وایساده بالاسر جنای خونگی توی آشپزخونه و هر کدوم که خوب کار نمی‌کرده رو کتک می‌زده!

خلاصه که همه چیز عالی بود و جشن می‌خواست شروع بشه که آریانا فهمید یه چیزی کمه.
- ای وای سفره‌ی هفت s نچیدیم!

تا ۳ دقیقه بعد، این قضیه تو کل هاگوارتز پیچید و همه تصمیم گرفتن که همت بلند دارند که مردان روزگار، از همت بلند به جایی رسیده‌اند و سفره‌ی هفت s بچینن. ولی باید تو سفره‌شون چی می‌ذاشتن؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در 1404/1/5 9:00:27
- چرا همه مهربون نیستن داداشی؟
- چون مهربون بودن انتخاب سختیه! آدما دوست دارن چیزای آسون رو انتخاب کنن لیمویی، نه چیزای درست رو...
پاسخ به: اتاق ضروريات
ارسال شده در: دوشنبه 29 مهر 1398 01:31
تاریخ عضویت: 1397/03/02
تولد نقش: 1397/03/02
آخرین ورود: سه‌شنبه 16 مرداد 1403 00:44
از: یخچال گریمولد
پست‌ها: 91
آفلاین
سلام به نوگلای باغ رماتیسم، و مهمونای عزیزمون.

می‌بینم که توی این اردوی انشاییمون ترکوندین و انشاهای پر و پیمونی نوشتین. بریم سراغ کارتا که می‌دونم منتظرشون بودین!

بابای ویزلیا
یه انشای کلاسیک سبک خودت!
مرسی بابت توصیه‌های آخر انشات. واقعا نیاز بود یکی همه‌ی اینا رو یه جا جمع کنه. در نتیجه بیا این هزارآفرین تازه و آبدار واسه تو.
تصویر تغییر اندازه داده شده


فنر
اینم یه انشای کلاسیک دیگه؛ سبک فنریسم.
اون قضیه ساعت شیش نبود ولی. یک ربع بیست دقیقه‌ای بعد از چهار بود. دیگه خودت بهتر در جریانی، گفتن نداره این چیزا.
تصویر تغییر اندازه داده شده


آلکتو کرو
موضوع انشا رو فنر نداد، خودم داده بودم.
و اینکه تو چرا نتیجه‌ی اخلاقی همه‌ی انشاهات اینه که چیژ بکشیم؟ Coincidence؟ I think not.
تصویر تغییر اندازه داده شده


و اولین مهمونمون؛
رابستن لسترنج
برو شیرشاه رو ببین ولی. چرا نشنیدی؟ ما که سبک زندگیمون براساس هاکونا ماتاتا بنا شده اصن.
ولی به انشاها نمره نمی‌دیم اینجا. اینجوری کارت می‌دیم. مثلا چون انشای مناسبی داشتی، این کارت قشنگ واسه توئه:
تصویر تغییر اندازه داده شده

نوش جون!

آلبوس دامبلدور
پروفس!
البته این که انشا نبود ولی به هرحال ما پروفسمونو از زنگ انشا دست خالی راهی نمی‌کنیم!
تصویر تغییر اندازه داده شده


نجینی
با سزار واقعی؟
انشای خوبی بود. گشنه‌م شد وقتی خوندمش! هوووم... دستم نمی‌ره زیر «کلی آفرین» بهش بدم!
تصویر تغییر اندازه داده شده


کنت الاف
انشات رو که دیدم باز یادم افتاد جات تو زنگ انشا چقده خالیه. یاد اون موقعا که جفتمون نوآموزای زنگ انشا بودیم بخیر. واسه‌ت یه صدآفرین کنار گذاشته‌م خلاصه.
تصویر تغییر اندازه داده شده


آستریکس
هی هی هی! چی چی و تا یه برنامه‌ی دیگه و سال دیگه خدانگه‌دار؟ دیر اومدی نخوا زود برو! باهات کار داریم هنوز. می‌خوای موضوع جدید زنگ انشای خودمونو همین هفته بدم؟
ضمناً... آستریکس هفت حرف داره. می‌دونی دیگه چی هفت حرف داره؟ درسته:
تصویر تغییر اندازه داده شده


ریچارد اسکای
حالا که باهاش در ارتباط بودی، کاش ازش می‌پرسیدی ببینی پرتقال رو میشه با زرشک پیوند زد؟ واسه مریض می‌خوام.
تصویر تغییر اندازه داده شده


خب. این از کارت‌هاتون. و اما موضوعات جلسه‌ی بعد!
عه.
اوه.

جلسه‌ی بعد نداریم اینجا.

اولین باره که پست کارتا بدون موضوعات جلسه‌ی بعد تموم میشه. خب دیگه، پس موفق باشین. خداحافظ!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط سوجی در 1398/7/29 1:35:02
پاسخ به: اتاق ضروريات
ارسال شده در: پنجشنبه 25 مهر 1398 12:40
تاریخ عضویت: 1398/04/30
تولد نقش: 1398/04/30
آخرین ورود: سه‌شنبه 13 دی 1401 00:58
از: اون بالا بالا ها
پست‌ها: 61
آفلاین

هاکونا ماتاتا!

در ابتدا سلام و درود می فرستیم بر اعضا و اساتید روماتیسم مغزی پرور.

احسنت موضوع روماتیسم سوزونی بود.

*پری از خود میکند و در جوهر میزند و شروع به نوشتن میکند*

-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉-҉

در لغتنامه حاج مرلین و حاج دامبل اشارات و تفاسیر گوناگونی بر هاکونا ماتاتا شده؛یکی از این تفاسیر که معتبر تر هست میگه که روزی در روزهای نچندان قدیم یه فرد دانشمند که نه یه بیمار روانی به اسم هاکونا ماتاتا ، تو آفریقا یزرع از وسطاش پایین تر زندگی میکرده.
حالا سوال براتون پیش بیاد که این این شخص روانی چیکار میکرده ؟
خب منم در جواب میگم به شما که :سرت در کارای خودت باشه و کاری نداشته باش؛ولی اگر علاقه دارید در مورد زندگیش اطلاع کسب کنید من بازم من حرف قبلی رو میزنم.
ولی حالا که خیلی دارین خواهش میکنید باشه.
این دانشمند روانی علاقه خاصی در تغییرات شیمیایی و بیولوژیکی و پیوند داشته و یکی از اون پیونداش که در کودکی انجام داده پیوند پشه به مگس بوده!
این فرد شب،روز،ظهر،بعد از ظهر،بامداد و کلا در تمام ساعت های شبانه روز درحال پیوند بوده.
که البته از دو حالت خارج نبوده:مرگ موجودات،نقص کامل موجودات؛حتما میپرسین بخاطر چی؟
منم به شما میگم که بخاطر اینکه این دانشمند خل موجودی رو با موجودی بدون هیچ شباهت خاصی پیوند میزده،که برای مثال میشه به پیوند گاو به مرغ مگس خوار،پیوند اسب آبی به راسو و فیل به سنجاب اشاره کرد.
و در آخر هم جناب هاکونا ماتاتا در راه پیوند موجودات جان خود را از دست داد.
درباره مرگش هم تفاسیر گوناگونی هست که مشهور ترین اونا این بوده که روزی که این فرد داشته نهنگیو به مورچه تو دریا پیوند میزده (آخه نهنگو با مورچه؟ ) بخاطر ترشحات شیمیایی مواد تولید شده بخاطر پیوند تو دریا خفه شده و مرده ؛ یه حکایت دیگه هست که میگن داشته خودشو به یه گاومیش پیوند میزده و وسطاش جونشو از دست داده؛ولی خلاصه که در راه پیوند مرده!
منم یبار رفتم پیشش که پیوندم بزنه به انسان ولی گفت تو خودت پیوند مرغ به انسانی، میگم که خل بوده.
در تفسیرات دیگر لغتنامه حاج دامبل میگه که این جمله نام یه بیماری روانی که بیماران او علاقه زیادی به پیوند دارن هست که به احتمال زیاد از این اون مرد خل ورداشتن.
ولی جالب اینجاست که این آدم بخاطر پیونداش معروف نبوده!اون بخاطر این که بالغ بر ۲۴۵ گونه از موجودات رو منقرض کرده مشهوره.

و این بود انشا من که در آخر به او میگویم زرشک!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!


شناسه قبلی : آبرفورث دامبلدور

پاسخ به: اتاق ضروريات
ارسال شده در: چهارشنبه 24 مهر 1398 20:31
تاریخ عضویت: 1396/06/18
تولد نقش: 1396/08/13
آخرین ورود: دیروز ساعت 20:06
از: شبانگاه توی سایه ها.
پست‌ها: 494
ارشد گریفیندور، مدیر رسانه‌ای جادوگران پلاس
آفلاین
هاکونا ماتاتا

یه توپ دارم قلقلیه، سرخ سفید و آبیه.
میزنم زمین هوا میره.
نمیدونی تا کجا میره.
من این توپو نداشتم.
مشقامو خوب نوشتم.
بابام به من عیدی داد، یه توپ قلقلی داد.

خب حالا که شما دوستان گرامی با ریتم مهد کودکی این شعرو خوندین شاید تو ذهنتون سوال باشه که ایت شعر چه ربطی به موضوع انشا داره؟!
خب ربطشو میگم الان؛ ببینید اگه دقت کنید هاکونا، شش حرفیه، ینی متشکل از شش تا حرفه، ینی شش تا عدد حرف توی کلمه شش حرفی هاکونا قرار داره و بازم اگه دقت کنید ماتاتا هم شش حرفیه و شش تا عدد یه کلمه شش حرفی رو درست کردن که نتیجتا شده ماتاتا.
خب حالا اگه بیشترتر دقت کنید درمیابید که این شعر ماهم از شش بند تشکیل شده. دیدین چه شباهتی باهم داشتن؟
البته شاید بعضیاتوت هنوزم که هنوزه قانع نشده باشین منم درجواب میتونم فقط بگم که مشکل از رماتیسم مغزی خودتونه که نمیتونه قانعتون کنه.
خب حالا به ادامه بحث ادامه بدیم ؛ ببینید دوسِتان اگه قرار باشه رماتیسم مغزی وجود نداشته باشه هیچ موضوعی هم به شیری این موضوع هاکونا ماتاتا دو جفت شش حرفی وجود نداشت؛ یا حتی اگه از این انشا هم فراتر نگاه کنیم، فکر میکنید که آیا دلیل حمله فیتلر به به شمال قطب جنوب چی بود ها؟! نه واقعا کی میدونه؟! مسملن هیچ کس دا ، زیرا رمز اون عملیات یا هاکونا ماتاتا (ع) بود. برای همینه که کسی نتونسته همچین حنله ای رو کشف کنه و در تاریخ بنویسه. حالا اگه براتون سواله که ما از کجا فهمیدیم میتونین برین برنامه های فیتلر که در زمان حال به فیتیله جمعه تعطیله معروف میباشد دریابید. البته ناگفته نماند که هاکونا ماتاتا از دو کلمه مجزا تشکیل شده! یعنی هاکونا جدا و ماتاتا جدا؛ حالا که خیلی از راز های جهان رماتیسمی رو براتون دارم بازگو میکنم اینم بازگو کنم که هاکونا یک سازمان فوق آشکار زیرزمینی و ماتاتا یک سازمان فوق پیشرفته بالا زمینی هستن. دقت کنیدا بالا زمینی گفتم نه روی زمینی! یعنی یه سازمانیه که بالای زمینه و هنوز موقعیت جغرافیاییش معلوم نیست چرا که تو فضا واقع شده. البته اگه براتون سوال باشه که چرا ناسا هنوزه نتونسته پیداش کنه چون که این سازمان متشکل از فضاپیماهایی قدرتمند در سری مجموعه کارتونی جنگ ستارگان در فصل چندم و قسمت فلان توسط جدای نامعلوم از حال به فنا رفته و تیکه پاره های فضا پیماهای آن بین حلبی های ماهواره ها در دور زمین پراکنده شده و برای همین ناسا در پیدا کردنشون عاجزه.
خلاصه کلام دوستان ارجمند همیشه روماتیسم مغزیتون رو شل کنید و ازاد بگزارید و تا یه برنامه دیگه و یه سال دیگه و یه موضوع شیری مگروماتیسمی دیگه خدا یارو نگه دارتون.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Life flows in the veins.

از جرقه‌ای کوچک تا شعله‌ای فروزان؛ با شجاعت و اتحاد، برای گریفیندور!

اثر هنری ضیافت من.


پاسخ به: اتاق ضروريات
ارسال شده در: چهارشنبه 24 مهر 1398 17:22
تاریخ عضویت: 1393/04/06
تولد نقش: 1396/06/29
آخرین ورود: جمعه 24 آذر 1402 00:00
از: یتیم خانه های شهر
پست‌ها: 206
آفلاین
عیبی یوخدی بابا

یا اصطلاح بیگانه و نا مانوسِ

هاکونا ماتاتا


میلیون ها میلیون تعبیر مختلف درباره عبارت هاکونا ماتاتا وجود داره. مِن جمله همین انشاهای قبلی. منتهای مراتب بقیه چی میگن؟ و چه کسانی پیرو این جمله منحصر به فرد هستن؟

یک:
کریستوفر نولانِ مشنگ! اگه نمیشناسیدش زیاد مهم نیست چون حتی بین ماگل های حرفه ای هم داداشش به مراتب از مقام و منصب بالاتری برخورداره. این آقا یه فیلم داره که اسمش رو از روی دارک لرد اسکی رفته و گذاشته دارک نایت. توی این فیلم یه یاروی روانی و سادیسمی وجود داره که توی یکی از سکانس های معروف فیلم میاد و لو میده که کارگردان پیرو هاکونا ماتاتا هست. به چه صورت؟

دوست سادیسمی ما از بچگی با کمبود هایی در زمینه تربیت رو به رو بوده. تصور کنید توی خونه نشستید و دارید تلویزیون میبینید. یهو یه نفر نعره زنان میاد توی خونه و مستقیم به شما نگاه می‌کنه و بعد یه بطری نوشیدنی کره ای رو به سمت شما پرتاب میکنه و شما به کمک جاخالی خودتون رو از گزند بریده شدن توسط شیشه های شکسته بطری نجات میدید. و بعد فرد مذکور داد میزنه" بخور بچه! بخور تا بزرگ شی!" و دوباره نعره زنان از خونه میره بیرون.
شما همینطور پوکر فیس به نوشیدنی ریخته شده بر کف خونه نگاه می‌کنید که یعنی چجوری اینو بخورم؟ باید لیس بزنم؟ نی بیارم از کف زمین هورررت بکشم؟ با دستمال جاذب آب کف زمین رو طی بکشم بعد دستمال رو توی دهنم بچلونم؟

خب این سادیسمی عزیز ما از بچگی با سوالاتی از این دست رو به رو شده و هیچوقت جوابی براش پیدا نکرده.
در نتیجه می‌خواد سوالاتش رو از یه فرد بزرگتر و عاقل تر که همون دارک نایت باشه بپرسه.( علاوه بر تشابه اسمی، دارک نایت و دارک لرد در بزرگی و عاقل بودن هم شباهت دارن!)

پس به هرکی میرسه چاقو میذاره لب دهنش و میپرسه" وای سو سیریس؟" که ترجمه تحت الفظی اش میشه همون هاکونا ماتاتا! یعنی چرا بیخیال نیستی؟
و برای اینکه نشون بده آدم واقعا باید هاکونا ماتاتایی باشه میزنه لب و دهن ملت رو جر میده!
و یه جای دیگه هم میاد و میگه" من شبیه کسایی هستم که نقشه دارم؟"

مشخصاً هاکونا ماتاتا در تار و پود زندگی این کارگردان ماگل رخنه کرده که میاد و فیلمی میسازه که حول و حوش این اصطلاح ارزشمند میچرخه!

دو:
از قضا نمونه و مثال دوم هم از دنیای ماگلی و سینما انتخاب شده!
داستان از این قراره که یه دختر بچه وقتی به دنیا میاد سردش میشه و چون کمبود پتو داشتن یهو این دختر قدرت فرابشری پیدا میکنه و میزنه همه چیز رو منجمد میکنه از جمله خواهر خودش.
به واسطه این اتفاق عذاب وجدان میگیره و سالیان سال خودشو توی اتاق حبس میکنه تا اینکه ننه باباش میمیرن و مجبور میشه بیاد بیرون. رهایی از حبس خانگی همانا و منجمد کردن ملت همانا!
این بار دختر داستان ما به اتاقش رضایت نمیده و کلاً میره توی کوهستان و اونجا داد میزنه" لت ایت گو!" اگه از خودتون میپرسید که یعنی چی؟ بهتره به موضوع انشا نگاه کنید!
از وقتی که این دختر هاکونا ماتاتا رو سرلوحه زندگیش قرار میده به رستگاری میرسه، البته نه از نوع سیزارویی!
یه قصر بزرگ از یخ میسازه و یه پرچم میذاره بدین صورت! بعد هم موفق میشه قدرتشو کنترل کنه و یه سری اتفاقات جزئی دیگه که خیلی مهم نیستن!

پس مشاهده کردید که هاکونا ماتاتا چه تغییرات شگرفی رو میتونه توی زندگیتون ایجاد کنه!

پایان!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط کنت الاف در 1398/7/24 19:24:04
پاسخ به: اتاق ضروريات
ارسال شده در: چهارشنبه 24 مهر 1398 00:46
تاریخ عضویت: 1396/08/08
تولد نقش: 1396/08/08
آخرین ورود: سه‌شنبه 17 تیر 1404 10:54
پست‌ها: 265
آفلاین
قلم بر دُم می‌گیرم و انشای خود را آغاز می‌کنم.

موضوع انشا: هاکونا ماتاتا

در روزگاران قدیم بشر اولین رستوران را راه انداخت.

در لاکچری‌ترین حالت، "کلپچِ آدمیزاد" تاپ منوی رستوران محسوب میشد. و منو البته از تنوع غذایی زیادی برخوردار نبود. کل غذاهای منو شامل کلپچ و کباب و سالاد سزار(با سزار واقعی ) میشد و البته سالاد شیرازی به‌عنوان پیش‌غذا!

همان‌طور که می‌بینید تعداد غذاها سه تا بود و هیچ تِنی (ten) در کار نبود اصلن که بخواد کلپچ تاپ‌تنِ منو باشد.

اینگونه شد که مسئول رستوران به فکر افتاد تنوع غذاها را بیشتر کند.

بعد از چهل روز تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی، هفت غذای دیگر به منو اضافه شد:

پیتزا پپرونی
پیتزا مخلوط
پیتزا سبزیجات
همبرگرد
همبرمربع
پاستای پنه
پاستای سبزیجات

و در انتهای منو گزینه‌ای برای دسر اضافه شده بود. دسری بسیار خوشمزه و پرطرفدار، دارک، شکلاتی، با عنوان:

هاکونا ماتاتا

هاکونا ماتاتا خیلی سریع طرفداران زیادی پیدا کرد جوری که مشتری حتا اگر کلپچ سفارش میداد، برای حُسن ختامِ غذایی که خورده بود حتمن هاکونا ماتاتا هم می‌خواست.

ولی جان هاکونا ماتاتاها به جان سرآشپز وصل بود.

او هر بار که هاکونا ماتاتایی برای یک مشتری می‌فرستاد، خطاب به هاکونا ماتاتا می‌گفت:

ای هاکونا که می‌روی به سوی‌اش، از جانب ماتاتا ببوس روی‌اش!


پایان.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."
پاسخ به: اتاق ضروريات
ارسال شده در: دوشنبه 22 مهر 1398 23:19
تاریخ عضویت: 1398/03/19
تولد نقش: 1398/03/19
آخرین ورود: امروز ساعت 14:23
از: دست شما
پست‌ها: 457
آفلاین
بسمه تعالی


هاکونا مورانا کامارا ایواکا موهاکا نوبوآ توبو کاشیکی ژانت پتروف پترس پیتر پدرداگ نانشرف بالدین مالدین فرناندو پاکوئتا خواکین د سائز موریرا رادامل فرانچسکو بایرام مدودوف ریکاردو دیدا پائولو آلساندرو جنارو استفانو جیانلوکا ایگناتزیو ژانپیرو داویده دیدا سرخیو رافائل کیلور تیبو زین‌الدین زیبا بهاره بهنوش بیانسه باربد بهروز بیژن اصغر فرهاد منوچهر کیومرث ارژنگ ارشمیدس ارسطو سقراط کنفوسیوس فیثاغورث قربانف جان جیم جیمز جمال داود دیوید دنیل دوموری پرهوله ایشی سوباسا تارو کاکرو میزوگی واکی‌بایاشی واکیشیزوما ناروتو ساسکه ساکورا کاکاشی هوکاگه سوناده جیرایا ایتاچی مادارا رن کوبوتو اوروچیمارو سای هیناتا نژی شیکامارو اینو لوفی سانجی زورو نامی تیریون سانسا آریا جیمی سرسی واریس دنریس باریستان رمزی تئون بران بتمن رابین کت‌وومن جوکر جعفر اصغر ممد ناصر فریدون تهمورث بردیا آرین جنیفر برد سلنا مادونا کتی بیلی بیانسه دریک خالد عمر عبدالرحمن خریبین سوما ایوانکوویچ پروپچیچ راکتیچ مودریچ ربیچ میلینکویچ کواچیچ سوباشیچ پرشیچ مانزوکیچ جوکوویچ نادال ماری فدرر راکفلر گیتس جابز زکربرگ ایلون ماسک ادیسون انیشتین تسلا بل بویل تامسون رادرفورد کوانتوم کلاسیوس کلاپیرون پاپیروس ایسوس هرمس هیدس زئوس هرا پرسفونه هکاته آپولو آرتمیس هیپنوسوس پوسئیدون هفاستوس سربروس نوکس لوموس آلوهومورا اینسدیو انوسکو وینگاردیوم له ویئوسا ریپارو ریداکتو استیوپفای اکسپلیارموس کروسیو امپریو آواداکدورا ریدل تام ولدمورت لسترنج بلک گری وایت پینک یلوع رِد رَد دور در دیوار سقف کف صابون شامپو لیف کیف کفش کتاب دفتر مدرسه مهر معلم مبصر صبر صابر طاهر حشمت فردوس ستایش خرّم‌سلطان ماهدوران سلیمان مهمت ماهاتما گاندی گاندو گابریل ژسوس سیلوا مندی دِبروین آگوئرو پپ پاپ پرسیوال والفریک برایان یامان مامان ماهان ماکان بند نورمادوف مکگرگور جهانبخش آزمون دایی رونالدو مسی سوارز نیمار امباپه الخلیفی العبادی النصره القاعده گونتانامو چرنوبیل خودبیل بابابیل مامان‌بیل داداش‌بیل دخترهمسایه‌اینابیل گرت‌بیل دونالد ایوانکا ملانیا پمپئو بولتون اورتون پورثموس بیرمنگام منچستر لیورپول تاتنهام آرسنال میدلزبرو چلسی نوریچ ولورهمتون لستر دلستر نوشابه آبه شینزو شیراز شیرین خسرو فرهاد نظامی حافظ سعدی فردوسی پور خیابانی سیانکی مزدک سرهنگ سرگرد سرکار سروان سرباز سربسته هندونه خربزه بزخره بزخالی خرخالی تسترال تک‌شاخ چندشاخ گوزن آهو اورانگوتان آلباتروس پلاتیپوس پنگوئن پیکاسو داوینچی داروین آرمین حصین هیچکس تتلو اتلو متلو توتوله گاو حسن روحانی احمدی‌نژاد چاوز مادورو مارادونا پله برقی آسانسور سرسره تاب تحمل حمال حمله ترکیه سوریه نفت‌کش اینگیلیس لندن کینگزکراس هاگوارتزاکسپرس رولینگ هرمیون رون فرد جرج جینی پرسی چارلی بیل مالی آرتور ویزلی لی‌لی جیمز هری پاتر ماتاتا عزیز!

متاسفانه شخصیت های ساختگی قابل قبول نیستند.

تایید نشد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: اتاق ضروريات
ارسال شده در: دوشنبه 22 مهر 1398 16:49
تاریخ عضویت: 1397/11/04
تولد نقش: 1397/12/14
آخرین ورود: یکشنبه 2 شهریور 1404 21:49
از: سیرازو
پست‌ها: 441
آفلاین
هاکونا ماتاتا


*****


به یاد شهدای مرگخوار یک شبانه روز حمله ی مقدس به هاگوارتز انشای خودم رو آغاز میکنم.

آقا وقتی یکی بهتون بگه هاکونا ماتاتا چه ری‌اکشنی دارین؟ خب معلومه. هنگ می‌کنین! چون تا حالا همچین چیزی نشنیدین...نبایدم شنیده باشین چون این یه کلمه ی سیرازوییه! اونم از نوع قدیمیش!
تو بری توی سیرازو به یکی بگی هاکونا ماتاتا، میره رستگار می‌شه! چرا؟ خب چون هاکونا ماتاتا نام یه روز توی تقویم سیرازوئه که به روز رستگاری هم معروفه! ینی توی این روز یه مشت سیرازویی میرن رستگار می‌شن. حتما می‌پرسین چطوری؟ نمیپرسین؟ اصلا مهم نیست من برای اینکه فرهنگ سیرازو رو گسترش بدم می‌گم!

آقا اینجوری انجام می‌شه:
۱. یه مشت سیرازویی دور هم جمع می‌شن!
۲.به سمت کوه "بریم هاکونا ماتاتا بشیم" حرکت می‌کنن.
۳.تو راه به یه مشت سیرازویی دیگه که اونا هم دادن میرن سمت کوه مواجه می‌شن.
۴.باهاشون حال و احوال می‌کنن.
۵.مقصد همدیگه رو می‌پرسن و از اینکه مقصداشون یکیه تعجب می‌کنن.
۶.به هم پیشنهاد می‌دن که با هم برن چون یه مشت درد نداره!
۷. دو مشت قبول می‌کنن!
۸. دو مشت با هم به راهشون ادامه می‌دن!
۹.به نوک قله می‌رسن!
۱۰. خودشونو از رو کوه می‌ندازن پایین و می‌میرند!
۱۱.رستگار می‌شن!

مطمئنم که از این فرهنگ سیرازویی ها لذت بردین.
در کل میخوام بگم که تو هاکونا ماتاتا همه ی سیرازویی ها خوشحالن...همه به جز رابستن!
رابستن هیچوقت نتونسته هاکونا ماتاتا بشه! اونم فقط بخاطر مرحله ی یکه! سیرازویی ها خیلی سحر خیزن و زود جمع می‌شن و میرن تا هاکونا ماتاتا بشن ولی رابستن خیلی می‌خوابه و هر سال جا می‌مونه! تا این سال آخری که سیرازویی ها خواستن بزرگترین روز هاکونا ماتاتا رو برگزار کنن و کل جماعت سیرازویی به جز یک بچه و رابستن رفتن و خودشونو انداختن پایین و رستگار شدن! از اون به بعد تو سیرازو کلمه ی "نسل کشی" مد شد. ولی خب چون رابستن و بچه نتونستن نسل کشی کنن سریع خز شد و از بین رفت! بعد اون روز رابستن و بچه اومدن زمین و دیگه روز هاکونا ماتاتایی در کار نبود.

نتیجه گیری: یک رهبر باید مدیر، مدبر و عادل باشد.

استاد بخدا مامانمون پاش شکسته بود و بابامونم توان اینو نداشت که ازش نگهداری کنه برای همین من باید ازش پرستاری می‌کردم! توروخدا نمره بدین استاد!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در 1398/7/22 17:01:13
پاسخ به: اتاق ضروريات
ارسال شده در: یکشنبه 21 مهر 1398 23:37
تاریخ عضویت: 1396/05/27
تولد نقش: 1396/05/28
آخرین ورود: سه‌شنبه 5 آذر 1398 00:00
از: ما هم شنفتن...
پست‌ها: 204
آفلاین
به نام مرلین آغاز می کنیم انشای خود را!
اول یه چیز رو روشن کنیم که دیگه به این فنر نگین موضوع انشا بده رماتیسم های مغزمون خشکید با این موضوع!


هاکونا ماتاتا



هاکونا ماتاتا چیست و چگونه؟ بعضی از منتقدین حتی بر سر چرایی آن مشکل دارند. از کتاب فانوس نامه نوشته (خواجه پشم الدین لندنی تبار اصل) آمده است: که هر که یک بار در روز و یک بار در شب "هاکونا ماتاتا" را استنشاق کند به خواب ابدی خواهد رفت و حتی لنگه دمپایی مامان دوز مرلین نیز او را نتواند نجات داد.
بر سر چرایی، چگونگی، کجایی هاکونا اختلاف وجود داردو برخی می گویند که هاکونا شیره درختی است که مرلین با آن اولین چوبدستی خود را ساخت، اما متوجه شد که این درخت شیره هم می دهد بنابراین تصمیم گرفت شیره آن استنشاق کند تا ببیند که چه کوفتی است. وقتی آن شیره را استنشاق کرد، حس کرد که در فضا است و حتی برخی مورخین که خود را شاهدین عینی این ماجرا می دانند، می گویند پس از استنشاق این شیره بود که مرلین ادعای پیامبری کرد.
روایت دیگری نیز وجود دارد که می گوید: وقتی مرلین متوجه شد که سخت مریض است، جامه درید، مو تراشید، ریش پروفسوری گذاشت و وقتی می خواست که از غم مرگ نچندان دورش خود سوزی کند، با درختی آشنا شد و از آن موادی ساخت که ملت را علاوه بر اینکه بر فضا می برد، گاهی اوقات کشنده هم بود. بعضی از راویان می گویند "مورفین چیژ کش" نیز در این راه با او همراهی می کرد اما ا ز صحت این ماجرا خبر چندانی در دسترس مورخین، نمی باشد.
در کتاب "چیژ کشان اهل دل" اینگونه روایت شده است که هاکونا را به چند روش می توان مصرف کرد، روش اول: استنشاق است که در مرحله اول انسان را به فنا می دهد. روش دوم: خوردن است که باز هم انسان را فنا می دهد. روش سوم: آشامیدن که گفته می شود اگر در روش اول و دوم، نمردید، این بار حتما می میرید. روش چهارم: هاکونا ماتات را به زمین بگذارید و تا جایی که امکان داد از آن دور شوید. اینگونه بهتر است!
همانطور که دیدید حتی چیژ کشان اعظم نیز از مصرف این ماده دوری می کنند!

پیام اخلاقی: چیژ بکشید!

این بود انشای ما خوشبحال خود ما چون خفن هستیم!

موضوع پیشنهادی برای دفعه های بعد که دیگر موضوع های فسفر سوز فنریر اذیتمان نکند:

چگونه اسب باشیم؟ (نوشته آملیا سوزان بونز)
چگونه بوقی باشیم؟(نوشته آرسینوس جیگَر لعنت المرلین)
چگونه از جیگَر به فنر تبدیل شویم؟ ( نوشته فنریر گری بک)

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
اگر بار گران بودیم رفتیم!
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟