سلام ربکا! خوبیم ربکا!
خیال نداری برای هر قسمت خاطراتت نقد بخوای که ربکا؟ ما گناه داریم!
بررسی
پست شماره 563 خاطرات مرگخواران، ربکا لاکوود:
نقل قول:
"اگه اون دختره (فکر کنم اسمش رز بود)، نمیومد من تا الان مرده بودم. فکر کنم بهش مدیونم؛ البته اگه قولی که بهش دادم و قولی که به من داد رو فراموش کنم. هرچند، به نظر نمیاد کار منو اون به همین دیدار کوتاه ختم شده باشه...
شروع کمی مبهم بود. این اشکالی نداره. ولی جمله ها حالتی داشتن که من چند بار برگشتم از اول خوندم که متوجه منظور بشم. جمله "فکر کنم بهش مدیونم، البته اگه قولی که بهش دادم و قولی که به من داد رو فراموش کنم"، باعث این اتفاق می شه. کمی پیچیده اس. کمی سنگین و کمی مبهم.
نقل قول:
دختر از سرما دندانهایش به یکدیگر برخورد میکرد. آبدهانش را قورت داد و سعی کرد نلرزد. لختههای خون را لابه لای دندانهایش احساس میکرد. خواست چیزی بگوید اما همهی حرفهایش در دهان بازش ختم شد. هرچه توان در بدنش داشت را متمرکز کرد تا بتواند حرفش را بزند اما باز هم نشد.
این پاراگراف منظورتو می رسونه. صحنه رو کاملا می شه تصور کرد، ولی جمله ها کمی خواننده رو گیج می کنن. مثلا "حرف هایش ختم شد" جمله ای نیست که به شنیدنش عادت داشته باشیم. ختم شدن به معنی پایان یافتنه... ولی معمولا نمی گیم فلان چیز ختم شد! بهتر بود به جاش از فعل عادی تری استفاده می شد. "دختر از سرما..." هم زیاد قشنگ نیست. به جاش می شد گفت " از شدت سرما دندان های دختر به هم برخورد می کردند...".
نقل قول:
مرد شلاق را تکانی داد و روی شانهاش گذاشت. به صورت دختر نگاه کرد. موهایش جلوی دیدن چشمانش را گرفته بود
موهایش جلوی دیده شدن چشمانش را گرفته بود.
نقل قول:
اما از لابه لای آنها، باز میشد چشمان براق و بنفش دختر را ببیند.
به جای "می شد" بهتر بود از "می توانست" استفاده می کردی. یا می نوشتی " می شد دید"... آدم موقع خوندن، بیشتر از داستان و صحنه ها، درگیر جمله ها می شه.
نقل قول:
دختر از سرما میلرزید ولی کاملا معلوم بود که میخواهد آن را پنهان کند. آیا دختر فکر میکرد او نخواهد فهمید که سردش شده است؟
دختر دوم لازم نبود تکرار بشه. فاعل همون دختره. اینجوری:
دختر از سرما میلرزید ولی کاملا معلوم بود که میخواهد آن را پنهان کند. آیا فکر میکرد او نخواهد فهمید که سردش شده است؟این جا برعکسه:
نقل قول:
دختر از سرما میلرزید ولی کاملا معلوم بود که میخواهد آن را پنهان کند. آیا دختر فکر میکرد او نخواهد فهمید که سردش شده است؟ در زمستانهای روسیه، کمتر کسی میتواند با لباسهای پاره و کهنه دوام بیاورد و یا حداقل سردش نشود.
صدایش را صاف کرد.
باید گفته می شد که چه کسی صدایش را صاف کرد.
در این مورد خیلیا اشکال دارن. سعی می کنم یه بار دیگه به ساده ترین شکل توضیح بدم.
توی جمله یه فاعل داریم. کسی که کار رو انجام می ده. یه توضیحی در مورد اون می دیم. بعد از اون توضیح، هر عمل و رفتاری که بنویسیم برمی گرده به همون شخص... تا جایی که فاعل عوض بشه!
نقل قول:
دختر از سرما میلرزید ولی کاملا معلوم بود که میخواهد آن را پنهان کند. آیا دختر فکر میکرد او نخواهد فهمید که سردش شده است؟ در زمستانهای روسیه، کمتر کسی میتواند با لباسهای پاره و کهنه دوام بیاورد و یا حداقل سردش نشود.
صدایش را صاف کرد.
دختر از سرما می لرزید.
دختر فاعله! بعد از این، دیگه لازم نیست اسم یا ضمیر بیاریم براش. می تونیم همینجوری هر توضیحی بدیم. همش بر می گرده به دختر. مثلا:
دختر از سرما می لرزید. لباس هایش برای آن سرمای شدید کافی نبود. دستش را به سمت آتش شومینه گرفت که شاید کمی گرم شود. کفش های خیسش را از پا در آورد. می بینی؟ کاملا مشخصه که کل این توضیحا مال همون شخصه. دیگه لازم نیست من هی بگم دختر این کار را کرد... ولی اگه وسطا در مورد یه نفر دیگه توضیح بدیم، فاعل عوض می شه. مثلا:
دختر از سرما می لرزید. لباس هایش برای آن سرمای شدید کافی نبود. مرد به سمت پنجره رفت. دستش را به سمت آتش شومینه گرفت که شاید کمی گرم شود. کفش های خیسش را از پا در آورد.از قسمت "مرد به سمت پنجره رفت" به بعد، هر توضیحی که بدون اسم بردن بدم، بر می گرده به مرد. فاعل اون جا عوض شده.
برای همینه که توی توضیح شما هم "صدایش را صاف کرد" هم بر می گرده به دختر!
ورود دختر انگلیسی و حرفاش با مرد خوب بود. صحنه کشته شدن مرد کمی ناگهانی اتفاق افتاده. هر چی باشه اون یه مرده و قدرت بدنی داره. یه شلاق هم توی دستشه...برای خنجر زدن، خیلی باید به طرف نزدیک شد. حین همون حرفا می تونستی اشاره کنی که حواس مرد پرت شد و دختر کم کم بهش نزدیک شد و یهو شلاقش رو گرفت و قبل از این که مرد بتونه حرکتی بکنه، بهش خنجر زد.
نقل قول:
-بهم قول بده... قول بده اگه یه بار دیگه همو دیدیم هرکاری که بهت میگم بکنی.
-هرکاری؟! من جونمو میخوام.
منظورش جونمو دوست دارمه؟ چون این جا "می خوام" نمی تونه اون معنی رو بده.
داستانت به اندازه کافی کشش داره و کنجکاو کننده اس. چون قراره ادامه داشته باشه، این اتفاق خوبیه. بعضی از جمله ها ایرادای کوچیکی داشتن که گفتم، ولی کل داستان مبهم نبود. حتی با همون جمله های ایراد دار هم تونستی حس و حال ماجرا رو به خواننده منتقل کنی.
ربکات خوب بود. نه زیادی شجاع و نه زیادی ترسو. نه کاملا قهرمان و نه کاملا قربانی. همین تعادله که شخصیت رو واقعی تر و دوست داشتنی تر می کنه. مثلا اون دختر(رزالین) حداقل فعلا به اندازه ربکا واقعی نیست. زیادی بی نقص و بدون اشتباه به نظر می رسه. شاید در ادامه داستان نظر خواننده عوض بشه. باید صبر کنیم و ببینیم چی می شه.