پلاکس به بلاتریکس خیره شد و بعد از چند ثانیه که حرف اورا هضم کرد چشمانش پر از اشک شدند.
_ با تو ام، بیا بشین این وسط!
پلاکس همانطور که به بلاتریکس خیره بود چند قدم عقب رفت:
_ امممم... چیزه... مگه نمیگید خود جناب چوب راضی نیستن؟ خب من بی ادبی نمیکنم دیگه!
ایوا بخشی از چوب را که به نظر سرش بود به نشانه موافقت تکان داد.
اما بلاتریکس در امر کوفتن چوب بر سر پلاکس بسی جدی بود:
_ بهت میگم بیا بشین این وسط حرف اضافی هم نزن، حرف اضافی بزنی با همین چوب میکوبم وسط فرق سرت!
_ اگه حرف اضافی نزنم نمیزنی؟
بلاتریکس متفکر شد:
_ چرا میزنم، پاشو بیا اینجا نزار با زور وارد شم!
پلاکس اشک چکیده از گونه اش را با دستمالی آغشته به رنگ پاک کرد:
_ اصلا مگه سوژه ایوا نبود؟ بریم ایوا رو پیدا کنیم دیگه!
ایوا_چوب به نظر راضی نمیرسید، برای همین تلاش کرد تا براق و مناسب برای کوفته شدن بر سر پلاکس به نظر برسد.
اما بلاتریکس اورا نگاه نمیکرد و متوجه نتیجه تلاش هایش نشد.
_ یه لحظه بیا بشین اینو بکوبم تو سرت بعد بریم دنبال کار و زندگیمون خب!
پلاکس ناچار بود، گناه داشت، اما ناچار بود، بنابراین بلند شد و به سمت وسط رفت و نشست.
ایوا_چوب در دست بلاتریکس بالا رفت، ایوا مرگخواری بود با روحیه ای بسی لطیف، برای همین وقتی شدت گرفت و فاصله ای تا سر پلاکس نداشت تبدیل شد به اولین چیزی که به ذهنش میرسید و «دینگ» صدا داد.
بلاتریکس قلمو_ایوا را مقابل چشمانش گرفت، رنگ صورتش از سفید به قرمز تغییر پیدا کرد و خشمگین شد؛ بلاتریکس خم شد و یقه پلاکس را گرفت و بلند کرد:
_ تو خجالت نمیکشی جلوی چشمای من از جادوی درونت استفاده میکنی؟ خجالت نمیکشی چوب به این مناسبی رو قلمو میکنی؟ تو شرم نمیکنی از تنبیهات من فرار میکنی؟ تو... .
بلاتریکس حرف های زیادی برای گفتن داشت، بلاخره فرد روبه رویش پلاکس بود! اما یادش افتاد که ایوایی هم هست که همه باید دنبالش بگردند. برای همین پلاکس را روی زمین گذاشت و قلمو_ایوا را دستش داد:
_ بابت این کار زشتی که کردی تمام اتاق منو با این قلموی زشتت گردگیری میکنی! فهمیدی؟
پلاکس فهمید، اما ایوا دلشکسته شد؛ چون زشت خطاب شده بود و فکر میکرد کاربرد قلمو باید چیزی جز گردگیری باشد.
بلاتریکس دست رودولف را که تا آن زمان از پنجره به منظره زیبا و پر ساحره بیرون نگاه میکرد کشید و از آنجا رفت.
پلاکس قلمو را جلوی چشمانش گرفت:
_ یادم نمیاد کی تو رو خریدم، ولی خیلی خوش دست به نظر میرسی، موهای خوش حالتت هم خیلی کاربردیه! بلاتریکس که اینجا نیست، بذار یه نقاشی از ارباب بکشم، بعد میریم گردگیری!