هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷:۱۹ شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۳۸:۳۲
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 153
آنلاین
نام و نام خانوادگی:روندا فلدبری
لقب :شازده ، رونی
جنسیت :مونث
سن : سیزده
فرزند : دوم
رده ی خونی : اصیل زاده
نام گروه : هافلپاف
چوبدستی : طولش ۳۶ و از چوب درخت بلوط و مغزش قلب اژدها هست
جارو : نیمبوس ۲۰۰۱
توانایی : کنترل اشیا توسط ذهن ،سرعت زیاد ،تغییر رنگ چشم
تایپ شخصیتی : estp
ویژگی ها : دختری نسبتا صادق ، شاد و سرحال ، ‌کمی شیطون ،مغرور و کنجکاو که برای شادی اطرافیانش هر کاری میکنه ، باهوش و کمی زیرک
علاقه مندی : گربه ها و سگ ها ، انیمه ،کتاب ، موسیقی گوش
دادن،کسانی که دوستم دارن
تنفرات : کسانی که مانع پیشرفتم میشن، کشیدن موی سرم توسط دیگران،برداشتن وسایلم بدون اجازه، جادوی سیاه
حیوان خانگی : گربه
پاترنوس : گربه
ظاهر : یک دختر بسیار زیبا ، جذاب و دوستداشتنی با موهای نارنجی رنگ متمایل به قهوه ای با قد ۱۶۰سانتی متر رنگ نورمال چشمان بنفش ، موهای جلو چتری و مو های پشت تا سر شونه ها

***
لطفا این رو جایگزین کنید

انجام شد.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۱ ۱۹:۱۲:۴۵

یه کتاب خوب یه کتاب خوبه مهم نیست چندبار بخونیش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳:۴۲ جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۱:۴۴ یکشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۶:۳۱:۲۳ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از همین تریبون اعلام میکنم که اوضاع، اوضاعی نی...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 149
آفلاین
نام کوتاه: نیوتن/نیوت اسکمندر

نام کامل: نیوتن آرتمیس فیدو نیوت اسکمندر (Newton Artemis Fido "Newt" Scamander)

گروه: هافلپاف

تاریخ تولد: ۲۴ فوریه ۱۸۹۷

محل تولد: بریتانیا - انگلستان

وضعیت خونی: دورگه یا خون خالص

رابطه عاشقانه: پورپنتینا گلدستاین

بوگارت: شغل اداری (نخندین واقعا ترسناکه! مخصوصا اگ قیمت بازار ارز نوسانی باشه! )

پیشه: کارمند بخش جانوری دپارتمان مقررات و کنترل موجودات جادویی( وی نتوانست بر بوگارت خود غلبه کند و به عبارتی، از هرچه می ترسید، سرش آمد! )
جانورشناس جادویی
نویسنده

وفاداری: خانواده اسکمندر
خانواده گلدستاین
مدرسه هاگوارتز
آلبوس دامبلدور
ارتش خود( بله! درست خوندین! داعاشتون خودش ارتش داره! )
وزارت جادوی بریتانیا
محفل مرلین( در مواردی محفل ققنوس! )
شهرداری شهر زموت
ارباب شهر زموت
***

نیوتن آرتمیس فیدو نیوت اسکمندر (Newton Artemis Fido "Newt" Scamander) یک جادوگر انگلیسی، متولد ۲۴ فوریه ۱۸۹۷ است. او جادوگری مشهور و نویسنده کتاب جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها است. اسکمندر در اوایل زندگی نسبت به موجودات جادویی علاقه‌مند شد که این موضوع تحت تاثیر پرورش دادن هیپوگریف‌هایی توسط مادر او بود. او در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در آنجا به گروه هافلپاف پیوست. نیوت در زمان حضورش در هاگوارتز محکوم به اخراج شد، اگرچه آلبوس دامبلدور که مربی دفاع در برابر هنرهای تاریک بود، بی‌گناهی او را تشخیص داد و به شدت به این موضوع اعتراض کرد.

نیوت اسکمندر به وزارت جادو پیوست و دو سال را در دفتر جابجایی الف‌ها کار کرد، و سپس به بخش جانوری رفت. در سال ۱۹۱۸ او توسط آگوستوس وورم از ناشری به نام آبسکیورس بوکز سفارش نوشتن کتاب «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» را دریافت کرد. این کتاب به یکی از پرفروش‌ترین‌ها کتاب‌ها تبدیل شد و از این رو اسکمندر تبدیل به متخصصی معتبر در زمینه جانورشناسی جادویی شد. او به شدت درگیر جنگ جهانی جادوگری شد و در این مقطع با پورپنتینا گلدستاین همکاری کرد و در سه مقطع مختلف گلرت گریندل‌والد را به مبارزه طلبید. او بعدها با گلدستاین ازدواج کرد و آن‌ها حداقل یک فرزند را به دنیا آوردند. در اوایل دهه ۱۹۹۰ او بازنشسته شد و در این مقطع او در شهرستان دورست زندگی می‌کرد.

شخصیت و خصوصیات:

نیوت اسکمندر فردی فداکار بود که به طور خستگی ناپذیر اطلاعات جدیدی را برای کتابش «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» گردآوری می‌کرد، حتی زمانی که ظاهرا بازنشسته شده بود. به عنوان یک مرجع در زمینه جادوشناسی، آثار او در سراسر جامعه جادوگران مورد احترام بود. نیوت به عنوان فردی عجیب و غریب توصیف شده است که در کنار موجودات احساس راحتی بیشتری نسبت به انسان‌ها دارد. تماس چشمی و نزدیک بودن به فرد دیگری معمولا او را بسیار ناراحت می‌کند. او اعتراف کرده است که بیشتر مردم او را آزاردهنده می‌دانستند. نیوت به ویژه در مورد زنانی که نسبت به آن‌ها احساساتی داشت خجالتی بود، زیرا عمیقا در تلاش بود تا احساسات خود را نسبت به همسر آینده‌اش، تینا گلدستین بپذیرد.

او هنگام برقراری ارتباط با افراد دیگر اغلب مردی بسیار بی‌دست و پا بود که در نظر همسالان خودش سازش‌ناپذیر و غیرعادی بود. او همراهی با جانوران جادویی خود را ترجیح می‌داد و از آسیب رسیدن به آن‌ها وحشت داشت. بر خلاف برادر بزرگترش که مورد احترام مافوقش بود، مقامات وزارت (به جز برادرش و لتا لسترنج) برای او احترام زیادی قائل نبودند.

گفته شده است که در زیر شخصیت ناهنجار و مشکلات اجتماعی که نیوت داشت، اما به همانند یک هافلپاف مردی با اصول عالی و شفقت عمیق بود که هرگز بر اساس میراث یا اعتقادات مردم تبعیض قائل نمی‌شد. او حتی یک بار هم برای رسیدن به اهدافش قوانین اخلاقی خود را کنار نگذاشت. او نسبت به افراد غیرجادوگر مودب بود و هیچ یک از تعصبات معمول جادوگران را نسبت به ماگل‌ها نداشت. نیوت همچنین تحسین بسیاری را از دامبلدور دریافت کرده است.

داستان زندگی وی، از زبان خود وی! :

درود.
آقا ما بچه بودیم، خواستیم بریم با بچه ها بجوشیم. نتونستیم بجوشیم و نجوشیده اومدیم بیرون! چون دیدیم اوضاع، اوضاعی نیست. یکم بزرگتر شدیم، اومدیم مدرسه. اونجا یه آلبوسی بود، از نوع دامبلدور.(در دمبلی!) این خیلی با ما خوب بود. ماهم باهاش خوب بودیم. بعد خلاصه اونجا گفتیم دیگه آدم باشیم و مث آدم درس بخونیم. موفق بشیم. دکتر مهندس... چیز... کارآگاه یا وزیر بشیم. نشدیم! بجاش اخراج شدیم. چرا؟ چون اوضاع، اوضاعی نبود و ما هم فهمیدیم که اوضاع، اوضاعی نیست.

دیگه اومدیم بیرون و یکم ول گشتیم که توی این ول گردی ها، بارها فهمیدیم که اوضاع، اوضاعی نیست! تا اینکه یه آزمایشگاه جانورانی مارو گردن گرفت که اوضاعمونو یه اوضاعی بکنه. اما همونجام که یکم گذشت فهمیدیم که اوضاع...( اگ گفتی اوضاعی نیست، داری یاد میگیری! آفرین )

بله... خلاصه که یه چمدون طلسمی با طلسمی برای خودم دست و پا کردم. یه ماگل رفیقم شد. با کارآگاهی که میخواست چوبدستیشو بکنه تو آستینم ازدواج کردم و یه بچه بیشتر نصیبم نشد. و همواره دنبال این بودم که اوضاع را اوضاعی کنم. اما تهش فهمیدم که اوضاع، اوضاعی نیست.


---

لطفا جای اینو بگزینید. دستتون مرسی!


انجام شد.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۰ ۱۸:۳۱:۵۹

تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴:۴۷ جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

لیلی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۸ سه شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱:۱۴:۲۶ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳
از ◝ 𖥻 In The Moon ぃ ˑ ִ
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 66
آفلاین
سلام میتونم دسترسی هامو پس بگیرم؟:(
لیلی هستمم

انجام شد.
خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۰ ۱۶:۰۹:۳۱

◟·˚ᨳ 𝗍𝗁𝖾 𝗆𝗈𝗈𝗇 𝗂𝗌 𝖻𝖾𝖺𝗎𝗍𝗂𝖿𝗎𝗅, 𝗂𝗌𝗇'𝗍 𝗂𝗍


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶:۳۷ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۷:۵۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 729
آفلاین
نام: مرلین
نام خانوادگی: کبیر
گروه: اسلیترین

مرلینِ کبیر، جادوگری به قدمت تمام اعصار! جادوگری برای تمام فصول! پیامبری برای برطرف کردن تمام نیاز های شما. مرلین، همان جادوگری است که شما در تاریک ترین و غم انگیز ترین لحظاتتان از وی کمک می خواهید. وی همان شخصی است که در تمام وجوه زندگی شما تبلور یافته و لحظه ای نیست که بدون استمداد از ریش یا پیژامه وی، بگذرد.
مرلین، جادوگری زاده شده توسط پلیدی و خدمتگذار روشنایی! همین تضاد در آفرینش وی، باعث می شود که مرلین همواره در بطن ماجراها باشد و هر دو نیروی خیر و شر، وقتی که در حال قتل عام یک دیگر هستند، از او کمک بخواهند. در حقیقت استیون اسپیلبرگ در فیلم نجات سرباز رایان، از این ضرب المثل قدیمی بریتانیایی در زمان جنگ بین طرفداران شاه آرتور و دشمنان وی، زمانی که دشمنان در حال دستیابی به پیروزی بودند بیان شد، استفاده کرده است:
نقل قول:
- نترسید بچه ها، مرلین با ماست!
- اگه مرلین با ماست، پس کی با اوناست که اینطوری دارن دهنمونو ... ؟

اراده مرلین، همان جادویی است که در چوبدستی شما در جریان است. قدرت مرلین، همان قدرت طلسم هایی هست که آن ها را اجرا می کنید و خرد او، خرد تمام دانشمندان دنیای جادوگری است زمانی که سعی دارند تا جادویی جدید را ابداع کنند و در اختیار دنیای جادوگری قرار دهند. مرلین، همان فردی است که اولین بار از جادو استفاده کرد و بنا بر پیشگویی ها، آخرین فردی هم هست که از آن استفاده می کند.
من، مرلین کبیر، بار دیگر برگشته ام تا در خدمت جامعه ی جادوگری باشم، پیرتر از همیشه، خسته تر از قبل ولی با تجربه تر از گذشته و قوی تر از تمام دوران هایی که زندگی کرده ام! قامت خمیده و سن زیادم هرگز نتوانستند جلوی مرا برای نشان دادن قدرت بیکرانی که جادو برای ما فراهم می آورد را بگیرند!
مرلین با استفاده از سرویس پست الکترونیک پیشرفته خود (malakooti mail) می تواند در کسری از ثانیه از نیاز های بندگانش با خبر شود و آن ها را اجابت کند. پس هم اکنون گوشی جادویی خود را برداشته و با مرلین راز و نیاز بکنید!


لینک اکانت قبلی جهت بستن

تایید شد!
خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۸ ۱۴:۰۰:۲۷



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵:۲۳ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف

رزالین دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶:۴۲ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۵۶:۵۹
از لای صفحات کتاب
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
پیام: 20
آفلاین
نام:رزالین دیگوری
گروه:هافلپاف
تاریخ تولد : بیست و پنج نوامبر 1957
چوبدستی:چوب توسکا، با مغز موی تکشاخ. 32 سانتی متر ، با انعطاف پذیری متوسط.
پاتروناس:گوزن شاخدار
نژاد: اصیل زاده
جبهه: محفل ققنوس
ویژگی های ظاهری:قد و اندامی معمولی، چشمانی خاکستری و موهایی قهوه ای و مواج.
ویژگی های اخلاقی: زنی آرام، بی اندازه خانواده دوست، عاشق مطالعه، رویاپرداز.خوشرو و خوش برخورد اما بی اندازه حساس و زودرنج.
محل زندگی:لای صفحات کتاب
معرفی کوتاه:
او در سال1957، در روستای اوتری سنت کچپول چشم به جهان گشود. خانواده اش علاقه خاصی به کتاب و ادبیات داشتند، به نحوی که مادر گرامی اش برای آرام کردن و خواباندنش، برایش آثار کلاسیک مشهور را می خواند. به این شکل، رزالین از کودکی با ادبیات انس گرفت.
او در سال 1969، به هاگوارتز رفت و در گروه هافلپاف جای گرفت. با وجود طبع درونگرایش، به راحتی توانست دوستان زیادی پیدا کند.
او از همان نوجوانی، بسیار حساس و زودرنج بود و به راحتی به گریه می افتاد. اما با این وجود، وقتی پای قضاوت به میان می آمد، دیدی منطقی داشت و کمتر پیش می آمد صرفا از روی هیجاناتش داوری کند.
در سال سوم، با سال بالایی اش، آموس دیگوری رابطه ای دوستانه برقرار کرد که بعدها رنگ عشق به خود گرفت و در نهایت، به ازدواج انجامید.
او پس از فارغ التحصیلی از هاگوارتز، به عنوان شفادهنده مشغول به کار شد.پس از هاگوارتز نیز، عاشق مطالعه بود و هر کتابی که گیر می آورد، می خواند.
او و همسرش در جنگ جادوگری اول، از طرفداران محفل ققنوس بودند، اما رسما وارد جنگ نشدند.
در سال 1977، تنها فرزند او و آموس به دنیا آمد. پسری خوش قیافه که از نظر ظاهری، بی اندازه به مادرش شبیه بود. به پیشنهاد رزالین، نامش را سدریک گذاشتند.
سدریک بزرگتر می شد و روز به روز شباهتش(هم از نظر ظاهری و هم از نظر اخلاقی)به مادرش پررنگ تر می شد و همچنین، استعداد و هوش سرشار خود را بیشتر آشکار می کرد. رزالین، مانند هر مادر دیگری، به فرزندش عشق می ورزید و از تماشای بزرگ شدن او، لذت می برد.
همه چیز خوب بود تا این که در سال 1995، سدریک توسط ولدمورت به قتل رسید. مرگ فرزندش، تاثیر عمیقی روی رزالین گذاشت، ولی با این وجود، به هری اطمینان داد او را مقصر نمی دانند و با ملایمت و مهربانی، از پذیرش جایزه مسابقه سه جادوگر خودداری کرد. او همچنین در جنگ دوم، به همراه همسرش محفل ققنوس پیوست.
او در حال حاضر، همچنان عاشق مطالعه است و کیفی پر از کتاب دارد که آن را همه جا با خود می برد. وی ادبیات ماگل را به ادبیات جادویی ترجیح می دهد.
او روی سنش بسیار حساس است و کسانی که آن را به رخش بکشند، چهره ی خشمگینش را مشاهده می کنند.
شناسه قبلی:
https://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=47469
پ.ن:شخصیت ساختگی نیست. تو فصلهای آخر کتاب چهار حضور داره.

انجام شد!


ویرایش شده توسط Raina در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۶ ۱۴:۰۸:۱۵
ویرایش شده توسط Raina در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۶ ۱۴:۳۱:۰۲
ویرایش شده توسط Raina در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۶ ۱۴:۴۰:۵۱
ویرایش شده توسط Raina در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۶ ۱۴:۵۷:۴۷
ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۷ ۲۰:۰۲:۵۹

اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵:۳۶ یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
سلام. لطفا اینارو بذارین قبل از ویژگی های ظاهری‌م.

پاترونوس: گوزن
تایپ شخصیتی: ENFP
حیوان خانگی: گربه سیاهی با چشم های سبز به نام زمرد

سلام، انجام شد!


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۵ ۲۳:۴۱:۱۸

آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲:۲۲ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۲

محفل ققنوس

ریموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۰ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۳۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از میان قصه ها
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 320
آفلاین
نام: ریموند

خصوصیات ظاهری: مطابق با گوزن های قهوه‌ای

ویژگی جادویی: توانایی صحبت کردن به عنوان یک چهار پا

شئ جادویی: کتابچه ی قصه

معرفی شخصیت: بر خلاف دیگر موجودات جامعه ی پنهان جادوگری، ریموند طبیعی بود. توانایی صحبت کردن یک گوزن اگر شنیده نشود همه چیز عادی جلوه می کند.
در خانه اش محفل ققنوس چیزی جز دردسر از جانب گوزن نصیب کسی نمی شد.
شاخ هایش به در و دیوار و ریش سالمندان گیر می کرد، سم هایش چوب های پوسیده ی راه پله را سوراخ و زمختی اش کودکان نوپای روشنایی را دچار ترس می کرد.
احساس مفید نبودن می کشد. ریموند را نکشت، بلکه راهی اش کرد.
در نیمه شبی که صدای پا را برف، آرام بغل می کرد، راهی شد و بدون خداحافظی خانه را ترک کرد. سفری که جز دلتنگی و دوری از دوستان سودی نداشت، اما بعد از گذشت مدتی ورق برای ریموند برگشت.
در خرابه های یک مزرعه ی قدیمی کتابچه ای پیدا شد. عنصری که ریموند را قابل کنترل می کرد. کتابچه ای که اسم ریموند را روی قابش داشت. اما به چه علت؟
دو سال بعد از ترک محفل، ریموند با زنگ ساعت که نیمه شب را در خانه شماره دوازده اعلام میکرد برگشت.
قامتی هموار تر پیدا کرده بود، شاخهایش مرتب و سم هایش به انگشتانی پوشیده از موی قهوه ای تبدیل شده بود.
حالا با ظرافت بیشتر قادر به کنترل رفتارش بود.
اما همه تغییرات تحت کنترل کتابچه ای بود که در دست داشت. کتابچه ای که ریموند در آن قصه می نوشت و قصه ها به واقعیت تبدیل می‌شد.
طرز کار کتابچه بدین شکل بود که اگر اتفاقات کوچک به شکل درست و سنجیده و پشت سر هم چیده می شد در واقعیت هم آثارش پیدا می شد. ریموند بدین شکل خودش و اتفاقات اطرافش را کنترل می کرد. اما اگر قصه مشکل داشت یا اتفاق غیر منتظره ای رخ می داد روند داستان نوشته شده، در واقعیت تغییر می کرد و کلمات نوشته شده از کتاب پاک می شد و عاقبت این اتفاق چیزی نبود جز همان سوپ و همان کاسه؛ همان ریموند و همان دردسر های گوزنی که در خانه ی انسان ها زندگی میکرد.




پ.ن: درود، لطفا در صورت امکان دسترسی ایفای نقش رو به من برگردونید. (دسترسی گروه هاگوارتزی عزیزم رو برام فعال نکنید)

سلام، خوش برگشتی و انجام شد!


ویرایش شده توسط Rick در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۷ ۱۶:۳۸:۰۵
ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۷ ۲۲:۳۵:۱۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۲۶:۵۳ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۲

گریفیندور

گرینگوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۰:۲۹:۰۷ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳
از شما به ما چیزی نمی ماسه
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 38
آفلاین
سلام.

ایفای نقشو از من گرفتن! زده بود فیری!!


درخواست دسترسی مجدد رو مبذول بفرمایید، دست شما درد نکنه.



سلام. دسترسی ایفای نقش و گریفیندور مجددا داده شد. خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۷ ۰:۳۸:۵۵
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۷ ۰:۳۹:۲۱


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱:۰۰ جمعه ۲۵ اسفند ۱۴۰۲

اسلیترین

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۰:۴۷:۴۶ جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
از لندن، بریتانیا
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
پیام: 8
آفلاین
سلام برای شخصیت بلوینا بلک یه مدت نبودم می شه دسترسی رو بهم برگردونید🥺


سلام. بله انجام شد. خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۵ ۱۶:۲۷:۰۵


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹:۳۲ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۲

ریونکلاو، محفل ققنوس

جوزفین مونتگومری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۵ چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۰۸:۴۶
از دستم حرص نخور!
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 315
آفلاین
نام: جوزفین مونتگومری

گروه: ریونکلاو

پاترونوس: سینه‌سرخ

خصوصیات ظاهری و اخلاقی:

موهاش قرمز تیره‌‌س و نامرتبه، قدش متوسطه و چون لاغره انگاری که ریزه میزه می‌زنه، ولی اینطوری نیست! چشماش به‌طرز اغراق‌آمیزی بزرگه. انگار که می‌خوان در کوتاه‌ترین زمان ممکن بیش‌ترین فضا رو رصد کنن. از بیرون سبزه اما دور مردمکش رگه‌های قهوه‌ای داره. یه‌جورایی جنگل رو تداعی می‌کنه واسه آدم.

طبیعت‌گراست و آدم ماجراجوییه. واسه همینم همیشه لباسی با جیب بی‌انتها تنشه یا یه کیف کمری یا کوله‌ی جادویی همراهشه که داخلش خرت‌وپرت‌ها جمع‌شون جمعه. چرا که هرچیز که خار آید، روزی به کار آید. معتقده همیشه یه عالمه احتمال وجود داره که یه عالمه اتفاق بیفته و آدم نمی‌دونه چی پیش بیاد، نه؟ پس آدم باید انتظار هرچیزی رو داشته باشه و فرصت‌های پیش روش رو ببینه، ناچیزها رو غنیمت بدونه، ازشون بهره‌ببره و با آغوش باز بره سمت آنچه که پیش آید، چون که خوش آید.

یه دماغ داره برای بو کشیدن دردسر، با یه دهن که همیشه آماده‌ی اظهارنظرکردن در رابطه با همه‌کس و همه‌چیز و پریدن وسط بحثه. پرروئه و همیشه هم اینو می‌شنوه از بقیه که بلأخره یه روزی با این زبونش به باد می‌ده سرش رو.

دست و پاش هم همیشه‌ی خدا زخم و زیلیه. از در و دیوار و درخت زیاد بالا می‌ره چون و عاشق اینه که تو ارتفاع باشه.
بعضی وقت‌ها می‌تونید شب‌ها بالای برج ریونکلاو درحالی که زیر نور مهتاب پاهای آویزونش رو تو هوا تاب می‌ده و با یه صدای نخراشیده آواز می‌خونه یا روزها بالای یه درخت درحالی که داره خیال‌پردازی می‌کنه و سیب می‌خوره پیداش کنید.

گفتم بعضی وقت‌ها، نه؟ خب آره. چون عاشق اینه که بره و جاهای جدید رو کشف کنه و از همه‌‌چیز سر در بیاره. یه جستجوگر تمام‌عیار و کنجکاو. اینه که در مواقع و اماکنی که هیچ انتظارش نمی‌ره، یهو سر و کله‌اش از ناکجا پیدا می‌شه.

دنیا برای جوزفین یه شفگتیه، هر نویی جهانی و هر جهانی نوئه. اگه چیز جدید یا جای جدیدی پیدا بشه، جوزفین اولین کسیه که می‌ره سراغش.

دری‌وری زیاد می‌گه و آسمون ریسمون به هم زیاد می‌بافه، شاید سؤالات عجیبی بپرسه، شاید چیزی بگه که زندگی‌تون رو عوض کنه، شاید کاری کنه که به خاک سیاه بشینید، کی می‌دونه؟ آخه دنیا سرشار از پتانسیل و شگفتیه.


گزینِ ایشان را جای بگردانید!


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۴ ۱۴:۱۷:۰۲

بسوز! شعله‌ور شو، با اشتیاق. چنان بسوز که گرمای وجودت رو بشه حس کرد...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.