دوریا با نگاهی نگران که در اعماق آن شعله های آتش زبانه می کشید، به میز کار لرد سیاه خیره شد. سپس نگاهش را از آن گرفت و ثانیه ای با ایزابل چشم در چشم شد، انگار که چیزی هردویشان را آزار می داد... !
انگار که هر دو می دانستند کار کیست اما در این لحظه حتی به خودشان هم اطمینان نداشتند.
سکوت سهمگینی اتاق را فرا گرفته بود. آیلین سکوت را شکست و گفت:
- کی جرعت کرده تا این حد نفوذ کنه؟
بلاتریکس با پوزخندی عصبی و با صدایی نسبتا بلند گفت:
- نفوذ به عمارت شبیه یه جوک میمونه... هیچکس نمیتونه تا این حد نزدیک بشه که حتی اربابم متوجه نشه.
ایزابل به سمت لیوانی که حاوی نوشیدنی لرد سیاه بود حرکت کرد؛ در یک لحظه وقتی بوی آن به مشامش خورد، چشمانش را بست و خود را عقب کشید. سپس زمزمه کرد:
- جوک نیست ... بوی مرگ میده... !
نگرانی و دلهره در چهره مرگخواران به وضوح مشخص بود. اسکورپیوس با نگاهی پرسشگر رو به جمع گفت:
- چطوری توی این وقت کم بفهمیم طرف کی بوده؟
- الان مهم نیست طرف کیه، مهم اینه که چیکار کرده... از بین بردن دامبلدور مشکل رو حل می کنه. اون الانشم نصفه جونه، کارمون راحت تره.
لینی دوریا را سرزنش کرد و گفت:
- تند نرو دوریا... همون اندازه که کشتن دامبلدور برای ما راحته، آسیب رسوندن به ارباب هم برای محفل مثل آب خوردنه.
- ایده ای بهتر از این داری؟
ایزابل در حالی که قهوه ی داغش را در دست داشت، با نیشخندی موذیانه از روی صندلی بلند شد و گفت:
- چرا باید انقدر به خودمون زحمت بدیم؟ محفلیا انقدر ساده لوح هستن که به راحتی بشه از اعتمادشون سوء استفاده کرد:)
بلاتریکس که ظاهرا از ایده ی ایزابل خوشش آمده بود، یک بار دیگر آتش انتقام در چشمانش شعله ور شد و حرف ایزابل را تکمیل کرد:
- باهاشون مذاکره میکنیم... . وقتی سرگرم شدن از پشت بهشون خنجر می زنیم.
- مذاکره سر چی؟
- پیدا کردن کسی که این کارو کرده... !
لینی که از سناریوی چیده شده بسیار خوشحال بود، در پاسخ بلاتریکس گفت:
- اگه پیداش کردن با یه تیر دو نشون زدیم!
اما ایزابل یک بار دیگر، در حالی که به گوی پیشگویی محبوبش خیره شده بود، توجه همه را به خودش جلب کرد:
- ته ته وجودم... ته ته غباری که توی این گوی می بینم، یه چیزی بهم میگه میدونم همه ی این ماجراها زیر سر کیه... !
دوریا با این که می دانست چه کسی را می خواهد نام ببرد، اما باز هم پرسید:
- کی؟
_ دارین ماردن! ... یادتون که نرفته؟ پدر و مادرش مرگخوار بودن اما بعد از کشته شدنشون توی جنگ توسط محفل... شما ولش کردین توی دنیای ماگل ها تا بمیره. طبیعیه که بخواد هم از محفل، و هم از ارباب انتقام بگیره. نه؟
----------
دارین ماردن در یک مصاحبه در تالار ریونکلاو تمام این صحبت ها را درباره شخصیتش گفته بود.
نقل قول:
15. تو معرفی شخصیتت نوشتی دارلین از لرد متنفره چون مادر و پدرش مرگخوار بودن و تو جنگ مردن. امکان داره روزی دارین به محفل ققنوس بپیونده به امید گرفتن انتقام از لرد؟ یا اینکه دارلین از محفلم متنفره؟
درواقع دلیل اصلی مرگ پدر و مادرش نیست. دلیل اصلی نفرت دارین از مرگخوار ها به این خاطره که وقتی پدر و مادرش برای ولدمورت مردن مرگخوار ها دارین رو توی دنیای مشنگی ول کردن تا بمیره.
با اینکه پدر و مادر دارین اون همه به مرگخوار ها و ولدمورت وفادار بودن ولی اونا به خاطر مشغله های خودشون دارین رو تنها گذاشتن.
به اون و پدر و مادرش خیانت کردن.
ممکنه یک روز محفلی بشه. ولی همون محفلی ها پدر و مادرشو کشتن. مگه نه؟