هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷:۵۶ پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲

گریفیندور

تلما هلمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱:۱۰ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۴۳:۵۳
از لندن_خانه خاندان هلمز
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 68
آفلاین
موضوع:لرد،مرگخوارا رو فرستاده به سایت جادوگران تا در مورد مرگخواران سایت،اطلاعات جمع کنن.بلاتریکس روی تری بوت نشسته و با لب‌تاپ کار میکنه.با اسم دارکر وارد سایت شدن و الان توسط آیلین دارن وارد مرگخوارا میشن.


گردن بلا به اندازه ای که گردن جغد می چرخید،چرخید و به سمت هکتور برگشت.
_برای کار به این مهمی قرعه کشی کنیم؟کروشیو میخوای آیا؟
_نه نه!غلط کردم!
_خوبه!
آیلین که تا اکنون مشغول نوشتن بود به سمت جماعت مرگخوار برگشت و بلند گفت:
_ساکت!ببینین چی نوشتم!
نقل قول:
آیلین نوشته:خب در جواب این سوال باید بگم که خیلی چیزا...مثلا:بودن در کنار ارباب،یادگیری جادوی سیاه،دیدن پرنسس نجینی،آزار دیگران
نظرتون؟
جماعت مرگخوار که با دهانی باز از تعجب به آیلین نگاه میکردند تنها با تکان دادن سرشان،زیبا بودن متن را تایید کردند.
_آفرین آیلی!نویسنده خوبی بودی ها...
هکتور که درحال هم زدن معجونش،پشت سر لپ‌تاپ بود،با خوردن ناگهانی کوین به او،تعادلش به هم خورد و تمام معجون موجود در پاتیل،روی لپتاپ ریخت.
هکتور با دیدن لپ‌تاپ سوخته،از ترس مرگخواران و از همه بیشتر،بلاتریکس،غش کرد.
جماعت مرگخوار،از شدت ناراحتی،شروع به در اوردن صداهای عجق وجق کردند.


اگه دنبال آدم های شجاع و وفاداری،به تالار گریفیندور توی هاگوارتز برو! اونجا همه خونگرم و مهربونن...!
مثل من...


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶:۴۰ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲

ریونکلاو

هیزل استیکنی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹:۳۴ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۷:۱۰:۲۹
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 44
آفلاین
ایلین که حالا پشت لپ تاپ نشسته بود مورد دوم فرم را خواند.
2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟
کدام کتاب؟ شاید منظور ارباب از کتاب دنیای خودشان بود.اما مگر از دنیای جادوگری کتابی هم نوشته شده بود؟خوب شاید نوشته شده بود و انها خبری نداشتند. بله بله قطعا اینگونه بود.
در همان لحظه سر و کله ی بلاکتریس با صندلیش پیدا شد.بلا که از نشستن ایلین پشت لپ تاپ عصبی بود او را به طرفی دیگر شوت کرد و خودش پشت لپ تاپ نشست.
وقتی سوال دوم را دید با صدای بلند گفت
-خوب معلومه دیگه!ارباب تو دنیا تک نداره! دامبلدور کلا نقطه ی مخالف اربابه!کلا یک ضد اربابه! ارباب ...
و به فکر فرو رفت.در این لحظه مرگخوار ها به 2 گروه فرصت طلبان و ضد فرصت طلبان تقسیم شدند.فرصت طلبان میخواستند بلاکتریس در فکر فرو رفته را کنار بزنند و خود به لپ تاپ برسند.از ان طرف ضد فرصت طلبان در تلاش بودند که بلاکتریس را بیدار کنند و مچ فرصت طلبان را بگیرند. اما متاسفانه این تقسیم بندی خیلی زود با بیدار شدن بلاکتریس و در معرض کروشیو قرار گرفتن فرصت طلبان به پایان رسید.بعد از پاسخ دادن سوال دوم پس از 60 دقیقه تایپ کردن و متن بلند بالای بلاکتریس در رابطه با تفاوت لرد بزرگ تاریکی ارباب عزیز ولدمورت و پروفسور دامبی دمبلدور نوبت به پاسخ دادن سوال 3 رسید.
3 _ مهم ترين هدف جاه طلبانه تان براي عضويت در گروه مرگخواران چیست؟
همه مات و مبهوت به سوال خیره شدند.ناگهان تری گفت
-خوب اینکه خیلی اسونه اطلاعات جمع کردن و تحقیق راجع به این سایت برای ارباب !
اسکور محکم در سر خود زد و با صدای بلند گفت
-چند بار باید بگیم این یک ماموریت مخفیه و کسی نباید با خبر شه! اصلا میخوای بریم توی کوچه جار بزنیم که ما رفتیم توی سایت جادوگران که اطلاعات جمع کنیم؟
تری ناراحت و افسرده شد و به گوشه ی اتاق رفت. اما کسی به این موضوع توجه نکرد.همه در این فکر بودند که برای عضویت در گروه مرگخواران چه هدف جاه طلبانه ای دارند.که ناگهان کوین کارتر ریزه میزنه از میان جمعیت گفت
-این که شخت نیشت دوستان.باید فکل (فکر) بوتونیم(بکنیم) خودمون چه اهداف جاه طلبانه ای داشتیم که به گروه ملگخوالان(مرگخواران) پیوشتیم؟
همه بشکنی زدند و هر یک چیزی گفت.
-دیدن ارباب و پرنسس نجینی!
-زندگی کردن در خانه ی ریدل ها!
-یاد گرفتن جادوی سیاه!
-زندگی کردن در نزدیکی ارباب!
-اتاق خواب مجانی در خانه ریدل ها!
این حرفی بود که تری در ان لحظه زده بود و مشخص شد که در چند ثانیه کلا از حرفش پشیمان شد. زیرا هزاران چشم که متعلق به مرگخوارانی عصبی بود به او چشم چشم غره رفتند و تری هم با دست پاچگی گفت
-غلط کردم!غلط کردم!
سپس چشمان مرگخواران دوباره به صفحه ی نمایش خیره شد. سوزانا گفت
-اما همه ی اینها رو که نمیتونیم بنویسیم!
همه مشغول فکر کردن شدند که جمله ی چه کسی بهترین جمله برای نوشتن است. که ناگهان هکتور گفت
-خوب قرعه کشی میکنیم!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! Only Raven

تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹:۲۵ جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۳۹:۵۸
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 284
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا به دستور لرد سیاه وارد سایت جادوگران شدن. الان با شناسه ای به اسم دان دارکر وارد ایفای نقش شدن و میخوان عضو مرگخواران هم بشن. بلاتریکس صندلی نداره و روی تری نشسته. اون پشت لپتاپه.


.............................

-گفتی باید فرم پر کنیم؟

بلاتریکس رو به پلاکس کرد.

-آره. بعد باید فرم رو بفرستیم و ارباب میان تائیدمون می کنن.

بلاتریکس نگاهی به فرم کرد و بلند بلند شروع به خواندن آن کرد.
-یک... هرگونه سابقه عضویت قبلی در یکی از گروه های مرگخواران یا محفل را با زبان خوش شرح دهید.

مرگخواران نگاهی به یکدیگر انداختند.
-بگیم ما مرگخوارای واقعی هستیم؟

-هکتور... ما اینجا اومدیم تا اطلاعات جمع کنیم. نمیتونیم خودمونو همین اول کاری لو بدیم.

در فاصله ای که بلاتریکس مشغول چشم غره رفتن به هکتور بود، صدایی از صندلی بلاتریکس به گوش رسید.
-میشه بلند شی؟ کمرم داره میشکنه!

بلاتریکس نمیخواست بلند شود، اما از آنجایی که تری چندان راحت نبود و پشتی یا دسته هم نداشت، تصمیم گرفت یک صندلی واقعی بیاورد. در این فاصله آیلین از فرصت استفاده کرد و صندلی ای در آن نزدیکی را به سرعت به جلو کشید و پشت لپتاپ نشست.


ویرایش شده توسط آیلین پرینس در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۵ ۸:۲۴:۰۳

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ سه شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۲:۲۹:۳۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6911
آفلاین
- باید بریم طبقه بالا... و بالا... و بالاتر. از راهرو عبور کنیم و جلوی خوشگلترین و مجلل ترین اتاق این عمارت متوقف بشیم. لیست "مرگخواران غیر مجاز برای ایجاد مزاحمت برای ارباب" که روی در زده شده رو چک کنیم.
اه اسممون توی لیست نبود - که خیلی بعیده- در بزنیم. اگه خوش شانس باشیم صدای روح نواز ارباب رو می شنویم که فریاد می زنن: گم شو!

تری بوت چشم هایش را بسته بود و داشت با خوشحالی توضیح می داد که بلاتریکس با آرامش از جا بلند شد. صندلی اش را برداشت و بلند کرد و روی سر تری فرود آورد.

تری پخش زمین شد و بلاتریکس دستور داد:
- یه صندلی دیگه لطفا.

بلاتریکس بسیار مودب بود.

ولی وقتی کسی صندلی دیگری نیاورد، برای جلوگیری از تلف شدن وقت، روی تری نشست.
- ببینین. اینجا یه دکمه پاسخ هست. من فکر می کنم این همون سیستم خودمونه... ولی کمی تکنولوژیش بالاست. الان ما باید در بزنیم.

و انگشتش را چند بار روی صفحه، روی دکمه پاسخ کوبید و گوشش را تیز کرد.
- پاسخ ندادن؟ سابقه نداشت به من پاسخ ندن.

پلاکس که درصد مشنگی اش کمی بالا بود و فامیل بلاتریکس هم محسوب می شد شجاعت به خرج داد.
- به نظرم باید اون علامت فلش رو روی پاسخ ببریم و کلیک کنیم. اون فرم رو هم باید پر کنیم. این انتظاریه که ارباب از ما دارن.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱

مرگخواران

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۲۲ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 93
آفلاین
- تایید شدیم!
- عالیه!
- اصلا شُشام حال اومد!
- فقط از اینجا به بعد باید چیکار کنیم؟

بعضی از انسان‌ها، از آن آدم های تو ذوق زنی هستند که اگر کل لیوان هم پر باشد و نیمه‌ی خالی‌ای از لیوان حتی وجود خارجی هم نداشته‌باشد، نیمه‌ای خالی را با هر زور و مکافاتی که شده پیدا می‌کنند و به آن گیر می‌دهند، حتی اگر آن نیمه‌ی خالی اصلا در داخل لیوان نباشد! مرگخواری که سوال را پرسیده بود، از همین آدم‌های تو ذوق زن بود.

- چته تو؟ نه واقعاً چته؟ از این عاقل اندر سفی بودن چه سودی می‌بری؟ چطوری انقدر تهی بینی؟ واقــعـــاً چـــیــجـــوری؟
- خب، من باید چیکار کنم که یه شهریوری کمال گرا و لجبازم؟
-
- بس می‌کنید، یا بستون کنم؟


مرگخواران با شنیدن صدای بلاتریکس، دست از بحث کردن برداشتند، بالاخره سر آنها به تنشان هنوز اضافی نکرده بود و هزاران آرزو مانند داشتن اسب تک شاخ، خرد کردن فلفل دلمه‌ای در کنار لرد ولدمورت و دیدن لرد سیاه در هیبت شوالیه‌ی سوار بر اسب داشتنند و نمی‌خواستند ناکام از این دنیا بروند.

تام جاگسن برای رفع سوال پیش آمده از سوی مرگخوار پرسش کننده و تو ذوق زن و همچنین گرفتن فازِ «من چقد شاخم، پیف پیف چقدر شما بو می‌دین. »، یکی از دستانش را از جا درآورد و آن را از طریق یکی از سوراخ‌های دماغش، وارد مغزش کرد؛ او قصد داشت پاسخ را داغ داغ از خود مغزش دربیاورد.
- بلا، می‌گم اون بلوک تازه‌های ایفای نقش رو می‌بینی؟ می‌تونیم اون تو ایفای نقش کنیم. اون پایینش تازه‌های هاگوارتز رو می‌بینی؟ اونجا تو هاگوارتز درس می‌خونیم و در نهایتم امتحان می‌دیم. بعدشم اگه افتادیم تجدید می‌گیریم. پایینیش تازه‌های کوییدیچ رو می‌بینی؟ اونجا کوییدیچ بازی می‌کنیم. کاملا مفهوم هست که چیکار می‌کنیم؟
- تام، بنظرت ما نمی‌تونیم از روشون بخونیم؟


تام در وضعیت بغرنجی ماند و به این خاطر، جای سخن گفتن، سکوت کردن را انتخاب کرد و در افق محو شد.

بلاتریکس ماوس را به سمت بلوک تازه‌های ایفای نقش برد و مشغول خواندن نام تاپیک‌ها شد.
- نه، نه، اینم که هیچی... انصافا کدوم از ارباب بی‌خبری هتل ملوان زبل رو اینجا گذاشته؟ این یکی هم که هیچی. آها، این خوبه؛ یه مرگخوار با غیرت و اصیل باید از اینجا شروع کنه.

بلاتریکس وارد تاپیک «یاران لرد سیاه به او می‌پیوندند (درخواست مرگخوار شدن)» شد. او قصد داشت که از ابتدا به نزد اربابش برگردد.
- زود باشین بگین چجوری باید پیش ارباب بریم؟


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۷ ۲۰:۰۴:۰۱
ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۷ ۲۳:۴۰:۲۷


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۳۵:۰۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
پلاکس خواست پیشنهادی بدهد، اما نمیخواست مورد ضرب و شتم بلاتریکس قرار بگیرد. درنهایت بی قراری او در هنگام حرف نزدن توجه همه را جلب کرد.

_ چرا قلمو رو میکنی تو قیمه ها پلاکس؟
_ مریض شده؟
_ شاید داره میمیره، بیاید تا نمرده بپرسیم اموالشو به کی میده.
_ نه بابا... میخواد یه چیزی بگه ولی نمیدونه چجوری.

بخاطر موقعیت های مشابه، کتی پلاکس را می‌شناخت.

_ خب بگو ببینم چته.

پلاکس به چشمان بلاتریکس خیره شد و آن مسخره بازی را تمام کرد.
_ یه پیشنهاد دارم، بیاید یکی از عجیب ترین اسم هارو همینطوری شانسی انتخاب کنیم.

بلاتریکس ایده را پسندید؛ به همین دلیل فقط یک لنگه کفشش را به سمت سر پلاکس پرتاب کرد که آن هم برای عوض شدن جو بود.
او وارد لیست نقش ها شد و از آنجایی که زورش زیاد بود، همه گروه ها را تا اسلیترین رد کرد. ناگهان روی اسمی عجیب کلیک کرد.
_ دان دارکر چطوره؟

ملت مرگ‌خوار نگاهی به یکدیگر انداختند.
_ عالیه عالیه.
_ مگه میشه بلاتریکس چیز بد انتخاب کنه.

بلاتریکس که دیگر مثل کف دستش سایت را می‌شناخت تاپیک معرفی شخصیت را باز کرد.
_ حالا که انقدر منو قبول دارید، خودم پست معرفی شخصیت رو مینویسم.

بعد از ده دقیقه سکوت مرگخواران، بلاخره بلاتریکس صندلی را عقب کشید و نگاه رضایت‌مندانه‌ای به پستش انداخت.
_ تام اینو بخون و به بقیه بگو که عالی شده.

تام پست را خواند و به بقیه نگفت که عالی شده.
_ اما اینکه انگار معرفی شخصیت خودته: بلاتریکس بعد از فکر کردن زیاد قبول کرد دان عضو گروه مرگ‌خواران بشود... درنهایت چون بلاتریکس ساحره ای قوی بود، دان را کشت تا کس دیگری جرئت نداشته باشد جاسوسی لرد سیاه و ارتش سیاهی را بکند... . و کلی بلاتریکس های دیگه.
_ یعنی میگی بد شده؟

تام حرف های زده‌اش را از هوای اطراف درون جیبش جمع کرد:
_ ابداً... خیلی هم عالیه.

بلاتریکس دیگر اهمیتی به تام نداد، تا همان جایش هم زیاد اهمیت خرج کرده بود. صندلی اش را جلو کشید و صفحه را دوباره لود کرد.
پیام قرمز ویرایش، زیر پستش نمایان شد.
نقل قول:
_ ارادت زیادی به بلاتریکس داری ها، تایید شد. خوش اومدی.



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

رامودا سامرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۳:۵۴:۰۹ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲
از قلب شکننده تر توی دنیا نیس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
بدلیل اختلافایی که مرگخوارا توی انتخاب گروه داشتن، کلاه اونارو گروهبندی نکرده بود؛ پس دستشون توی انتخاب شخصیت باز بود.

-بیاین برای زنده نگه داشتن یاد لینی یه شناسه با اسمش بزنیم!
-نه خیر! به نظرم تنوع طلب باشیم. دنبال یه شخصیت ساحره جدید می گردیم... ساحره ای که نمی‌شناسیمش!
-نظرتون چیه از ترکیب این دو ایده استفاده کنیم و برای زنده نگه داشتن یاد رودولف یه شناسه با اسمش بسازیم؟

حرف بلاتریکس سنگین بود؛ برای همین مرگخوارا ده دقیقه سکوت پیشه کردن و کمر رودولف هم از سنگینی حرف بلاتریکس شکست!

بعد از سکوت نسبتاً طولانی مرگخوارا، دوباره همه دور لپ تاب جمع شدن و از اونجایی که هیچ ایده ای برای انتخاب شخصیت نداشتن، شروع کردن به آسانسور بازی توی تاپیک لیست شخصیت ها!

-بیاین دنبال یه شخصیتی باشیم که ویژگیای مشترک همه مون رو داشته باشه. اصلا مگه دامبلدور اسمش این همه طویل نیست؟ خب ما هم اسممون رو می‌ذاریم "بلاتریکس سدریک پیتر تام پلاکس اسکورپیوس لسترنج دیگوری...

بلاتریکس تقی توی سر گوینده حرف کوبید!
-آخه چنین اسمی داریم توی لیست؟! شخصیتای ساختگی تایید نمیشن!

انتخاب شخصیت مرگخوارا مثل گروهبندیشون سر دراز داشت!


پسره ی خاله زنک!


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۹:۲۶:۲۶
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 203
آفلاین
- معرفی شخصیت چیه؟

همین که صحبت بلاتریکس تموم شد، اسکورپیوس سوالش رو پرسید و با نگاه های مرگخواران دیگه که نشون میداد اونا هم همچین سوالی رو دارند به بلاتریکس نگاه کردند تا جوابشون رو بده.

- تام تو بهشون بگو معرفی شخصیت چیه.

بنظر می‌رسید خود بلاتریکس هم چیزی از معرفی شخصیت نمیدونه و برای همین توپ سوال مرگخوارا رو شوت می‌کنه تو زمین تام.

تام کمی فکر می‌کنه و تا میاد جواب مرگخواران رو بده و اولین کلمات از دهنش خارج بشه دیزی شروع می‌کنه به پاسخ دادن.

- ببینید. معرفی شخصیت جایی هست که ما از تاپیک لیست شخصیت ها یه شخصیت رو انتخاب می کنیم و اونو داخلش معرفی میکنیم. و حالا طبق چیزی که اینجا نوشته ما کلی انتخاب داریم واسه معرفی. و نکته ای که قابل توجه هست اینه که نمی تونیم شخصیت هایی که قرمز رنگ هستن رو انتخاب کنیم.

مرگخوارا که حالا متوجه قضیه و جواب سوالشون شده بودند، دوباره توجه شون به لب تاپ جلب میشه تا یه شخصیت واسه معرفی انتخاب کنند.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۶ ۱۹:۴۲:۲۴


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۳:۲۹
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 647
آفلاین
مرگخواران اندکی فکر کردند. شاید پیشنهاد خوبی بود...اگر می‌نوشتند مرگخوار واقعی هستند، می‌توانستند با تهدید کار را پیش برده و زودتر به نتیجه برسند!

- نه. ما ماموریت داریم توی این سایت عضو بشیم که بتونیم درموردش تحقیق کنیم. اگه همین اول بگیم کی هستیم که دیگه نمی‌تونیم درست حسابی تحقیق کنیم!

مرگخواران موافق بودند. پیش از آن کسی به این نکته‌ی ریز توجه نکرده بود.

- حالا بیاید بلیتمونو بفرستیم.

تعداد بسیار زیادی کله بر روی صفحه‌ی لپ‌تاپ جمع شد و هر یک از آنها به روش خودشان شروع به تفکر کردند. سروصدای تفکر مرگخواران اتاق را پر کرده و بلاتریکس را که پشت لپ‌تاپ نشسته بود، به مرز انفجار رساند.
اما درست پیش از آنکه منفجر شود، فکری به ذهنش رسید و در صفحه‌ی ارسال بلیت چیزی نوشت.

- امم...چیزی نوشتی بلا؟
- بله. همونطور که دیدید، به مغز نداشته‌ی شما هیچ نیازی ندارم. خیلی عادی نوشتم من رمزمو یادم رفته لطفا بهم بگید.

در میان تشویق و تحسین مرگخواران، لپ‌تاپ دینگی کرد و جواب بلیت آمد. مدیران این سایت بسیار وقت‌شناس و زودپاسخ‌دهنده بودند.
بلاتریکس کل نوشته‌های بلیت را نادیده گرفت و چشمش فقط به سمت هشت رقمی که آن وسط نوشته شده بود رفت: ۱۲۳۴۵۶۷۸

- خب، اینم از رمز هوشمندانه‌مون که معلوم نیست کدوم عقل کلی انتخاب کرده و بعدم یادش رفته بود! حالا که رمزمونو پس گرفتیم و می‌تونیم وارد شناسه‌مون بشیم، میریم برای معرفی شخصیت!


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹:۰۷ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 455
آفلاین
مرگخواران، به صفحه ی سفیدی که قرار بود متنشان در آن جای بگیرد، خیره شده بودند.

_ یعنی باید کل این صفحرو براشون چیز بنویسیم؟

تام، پس کله ای محکمی به مرگخوار مذکور زد و سعی کرد بقیه را از استرس حاصل از دیدن صفحه ی سفید، خلاص کند.
_ نگران نباشین. قانون نداره که. هر چقدر دلمون خواست میتونیم چیز بنویسم. یک خط تا صد خط! حتی میتونیم یه ایمیل یه کلمه ایم بفرستیم.

مرگخواران که از شُک دیدن صفحه ی دراز سفید درآمده بودند، به کار اصلیشان باز گشتند.
چه چیزی باید برای مدیران مینوشتند؟

_ نظرتون چیه بنویسیم ما مرگخوارای واقعی هستیم؟
شاید برامون استثناء قائل شدن!


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.