ایلین که حالا پشت لپ تاپ نشسته بود مورد دوم فرم را خواند.
2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟کدام کتاب؟ شاید منظور ارباب از کتاب دنیای خودشان بود.اما مگر از دنیای جادوگری کتابی هم نوشته شده بود؟خوب شاید نوشته شده بود و انها خبری نداشتند. بله بله قطعا اینگونه بود.
در همان لحظه سر و کله ی بلاکتریس با صندلیش پیدا شد.بلا که از نشستن ایلین پشت لپ تاپ عصبی بود او را به طرفی دیگر شوت کرد و خودش پشت لپ تاپ نشست.
وقتی سوال دوم را دید با صدای بلند گفت
-خوب معلومه دیگه!ارباب تو دنیا تک نداره! دامبلدور کلا نقطه ی مخالف اربابه!کلا یک ضد اربابه! ارباب ...
و به فکر فرو رفت.در این لحظه مرگخوار ها به 2 گروه فرصت طلبان و ضد فرصت طلبان تقسیم شدند.فرصت طلبان میخواستند بلاکتریس در فکر فرو رفته را کنار بزنند و خود به لپ تاپ برسند.از ان طرف ضد فرصت طلبان در تلاش بودند که بلاکتریس را بیدار کنند و مچ فرصت طلبان را بگیرند. اما متاسفانه این تقسیم بندی خیلی زود با بیدار شدن بلاکتریس و در معرض کروشیو قرار گرفتن فرصت طلبان به پایان رسید.بعد از پاسخ دادن سوال دوم پس از 60 دقیقه تایپ کردن و متن بلند بالای بلاکتریس در رابطه با تفاوت لرد بزرگ تاریکی ارباب عزیز ولدمورت و پروفسور دامبی دمبلدور نوبت به پاسخ دادن سوال 3 رسید.
3 _ مهم ترين هدف جاه طلبانه تان براي عضويت در گروه مرگخواران چیست؟همه مات و مبهوت به سوال خیره شدند.ناگهان تری گفت
-خوب اینکه خیلی اسونه اطلاعات جمع کردن و تحقیق راجع به این سایت برای ارباب !
اسکور محکم در سر خود زد و با صدای بلند گفت
-چند بار باید بگیم این یک ماموریت مخفیه و کسی نباید با خبر شه!

اصلا میخوای بریم توی کوچه جار بزنیم که ما رفتیم توی سایت جادوگران که اطلاعات جمع کنیم؟
تری ناراحت و افسرده شد و به گوشه ی اتاق رفت. اما کسی به این موضوع توجه نکرد.همه در این فکر بودند که برای عضویت در گروه مرگخواران چه هدف جاه طلبانه ای دارند.که ناگهان کوین کارتر ریزه میزنه از میان جمعیت گفت
-این که شخت نیشت دوستان.باید فکل (فکر) بوتونیم(بکنیم) خودمون چه اهداف جاه طلبانه ای داشتیم که به گروه ملگخوالان(مرگخواران) پیوشتیم؟
همه بشکنی زدند و هر یک چیزی گفت.
-دیدن ارباب و پرنسس نجینی!
-زندگی کردن در خانه ی ریدل ها!
-یاد گرفتن جادوی سیاه!
-زندگی کردن در نزدیکی ارباب!
-اتاق خواب مجانی در خانه ریدل ها!
این حرفی بود که تری در ان لحظه زده بود و مشخص شد که در چند ثانیه کلا از حرفش پشیمان شد. زیرا هزاران چشم که متعلق به مرگخوارانی عصبی بود به او چشم چشم غره رفتند و تری هم با دست پاچگی گفت
-غلط کردم!غلط کردم!
سپس چشمان مرگخواران دوباره به صفحه ی نمایش خیره شد. سوزانا گفت
-اما همه ی اینها رو که نمیتونیم بنویسیم!
همه مشغول فکر کردن شدند که جمله ی چه کسی بهترین جمله برای نوشتن است. که ناگهان هکتور گفت
-خوب قرعه کشی میکنیم!